دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 259 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 190 |
فصل اول
مقدمه پژوهش
مقدمه
امروزه علی رغم ایجاد تغییرات عمیق فرهنگی و تغییردر شیوههای زندگی, بسیاری از افراد در رویارویی با مسایل زندگی فاقد توانایی های لازم و اساسی هستند و همین امر آنان را در مواجهه با مسائل و مشکلات روزمره زندگی آسیب پذیر کرده است معمولا از این مشکلات و مسائل با نام فشار روانی یاد می کنند. استرس یا فشار روانی واژه مبهمی است که برای توصیف موقعیت, شی یا شخصی که باعث فشار میشود, احساس ها و پاسخ های جسمی که در فرد ایجاد می گردد و نتایج حاصل از آن به کار میرود اعم از اینکه این نتایج رفتاری، شناختی یا فیزیولوژیکی باشند (هیوارد[1]، 1998 به نقل از فتحی آشتیانی،1382).
ویژگی خاص زندگی پیچیده در جوامع صنعتی، وجود یا فقدان بعضی از ارتباط های شخصی در محیط های تحصیلی و شغلی، گسترش ارتباط اجتماعی و نقش های متعدد و چند گانه اجتماعی زنان و مردان، ترس از آینده و سایر مشکلات همگی سطـحی از فشـار روانی را بر فـرد تحمیل مینماید. اما آنچه که در این میان میتواند حائز اهمیت باشد شناسایی عامل مهم روش های رویاروئی با فشار روانی است که به عنوان یک متغیر میانجی میتواند پیامدهای آنرا تحت تاثیر قرار دهد ، مهار کند یا به آن دامن بزند (کلینکه[2]، ترجمه محمد خانی، 1380).
برای مقابله با فشار روانی توانایی های روانی- اجتماعی وجود دارند که فرد را برای رویاروئی موثر و پرداختن به کشمکش ها و موقعیت های زندگی یاری میکنند. این توانایی ها فرد را قادر میسازند تا در ارتباط با سایر انسان ها، جامعه، فرهنگ و محیط خود مثبت و سازگارانه عمل کرده و سلامت روانی خود را تامین کنند. برخی از افراد هنگام روبرو شدن با مشکلات میکوشند با ارزیابی درست و منطقی موقعیت و با استفاده از راهبردهایی مانند مساله گشایی، تفکر مثبت و استفاده موثر از سیستم های حمایتی با آن مقابله کنند. در مقابل برخی دیگر به جای رویارویی سازگارانه با مسائل سعی میکنند به روش های ناکارآمد از روبرو شدن با مشکلات اجتناب کنند. نقص عمده این نوع راهبردهای اجتنابی آن است که گرچه ممکن است در کوتاه مدت، موثر واقع شوند و به فرد آرامش موقت ببخشند ولی در دراز مدت فرد را از داشتن احساس خود کارآمدی، عزت نفس و خود ارزشمندی محروم میسازند (کلینکه، ترجمه محمدخانی، 1380 ). بنابراین راهبردهای رویارویی، کوششهای هوشیارانه فرد است که رویدادها و تقاضاهای فشارزا را مهار میکند و منابع شخصی فرد (مانند عاطفه مثبت[3]، اطمینان و خود کنترلی[4]) را ارتقاء میبخشد تا شدت تنش کاهش یابد (لازاروس[5]، 1999 به نقل از انشل[6] و دلانی[7]، 2001 ). راهبردهای رویارویی دو کاربرد دارند یکی اینکه هیجانهای منفی حاصل از درماندگی را تنظیم میکنند و دیگر اینکه عاملی را که باعث درماندگی شده، تغییر میدهند (برینک[8] و دی لاری[9]، 2001).
با بررسی نظریه ها و پژوهش های مربوط می توان نتیجه گرفت که نحوه برداشت فرد نسبت به تنش ها بسیار مهمتر از موقعیت سنی آنها است و در این زمینه ارزیابی شناختی نقش مهمی را در سلامت روانی ایفا میکند. اما این بدان معنی نیست که یک فشار روانی در شرایط سنی مختلف تاثیر یکسانی میگذارد. توجه به وقایعی که برای کودکـان آسیب زا بـودهاند مـیتواند مـوارد آسیب پذیری بعدی را پیشبینی کند. از این رو شناخت تنش های دوران کودکی و آموزش مهارت های رویاروئی به آنها دارای اهمیت فراوانی است (پاورز [10]و همکاران،1989 به نقل از کشاورز، 1382).
پژوهش های دیگر نشان داده اند که ویژگی های فردی در مقابله با تنش و فشار روانی اهمیت بسیار دارد. متغیرهای مربوط به این ویژگی ها عبارتند از سن، جنس، عوامل ژنتیک، هوش،
زمینههای خانوادگی و مهارت های حل مساله ( کامینگر[11] ، 1988، فریدن برگ[12] و لوئیس,[13] 1991 و فویر اشتاین[14] ،1987 هر سه به نقل از کشاورز، 1382). بالاخص نقش عوامل خانوادگی، جنسیت، سن و فرهنگ در شکلگیری راهبردهای رویاروئی کودکان بسیار واضح است (اسکندری، 1383 ). اما آنچه که در پژوهشها کمتر مورد توجه قرار گرفته وجود ویژگی های خاصی چون اختلالات دوران کودکی و نوجوانی و نحوهای که این کودکان با فشارهای روانی مقابله میکنند، است. وجود رویدادهای فشارزای عمده و جزیی، در زندگی کودکان ونوجوانان به طور چشمگیری با مشکلات هیجانی و رفتاری آنها ارتباط دارد (کامپاس[15]، مالکارنی[16] و فونداکارا[17]، 1998 ) و هنگام وقوع یک رویداد فشارزا کودکان مطابق باسن خود واکنش ها و تغییراتی را در رفتارشان نشان میدهند که در حالت عادی فاقد آنها می باشند (دی بورد[18]،2001 به نقل از اسکندری، 1383).
کودکان با نیازهای ویژه، نیز هنگام رویارویی بایک فشار روانی معمولا نشانههای خاصی را بروز میدهند و تمایل دارند که آنها را گسترش دهند. از جمله این نشانهها می توان، بیان چهرهای یا تیکهای عصبی، تغییراتی در الگوی سخن گفتن، عرق کردن، داشتن احساس بیماری، ساکت و گوشه گیر شدن، شکایت کردن و تحریک پذیری، نشان دادن ترس یا پاسخ اجتنابی را ذکر کرد (اسکندری، 1383). گرچه تفاوتهای فردی در ایجاد مشکلات مرتبط با تجربههای فشارزا نقش دارد، راهبردهای رفتاری وشناختی کارآمد می توانند منابع فشارزا را تغییر یا اثرهای منفی آنها را کاهش دهند (کامپاس وهمکاران، 1998 به نقل از کشاورز، 1383). اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی نمونهای از اختلال های ویژه کودکی و نوجوانی است که راهبردهای رویارویی مرتبط با آن در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است. مساله عمدهای که در این کودکان باید بسیار مورد توجه قرار گیرد نحوه رویارویی آنها با مسایل و رویدادهای فشارزای زندگی است تا گامی در جهت شناخت چهره اصلی این اختلال وبهبود راهبردهای رویارویی این دانشآموزان برداشته شود که در این صورت بسیاری از مشکلات ثانوی آنها نیز حل خواهد شد.
1-1 بیان مساله
اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی[19] ADHD )) یکی از متداولترین اختلالهای دوران کودکی است که میزان مراجعه به مراکز درمانی به علت آن، از تمامی اختلالهای دیگر بیشتر است. امروزه، این اختلال به دلایل گوناگونی مورد توجه دانشمندان و پژوهشگران قرار گرفته است. نخست آنکه این اختلال که اولین یا دومین اختلال فراوان در دوران کودکی یا نوجوانی است، برای بسیاری از دانشآموزان مشکلات قابل توجهی ایجاد میکند و بر عملکرد شناختی، اجتماعی، هیجانی و خانوادگی آنان و سپس در بزرگسالی، بر عملکرد شغلی و زناشویی آنها تأثیر می گذارد. دوم، سبب شناسی و درمان این اختلال هنوز به طور کامل مشخص نشده است. سوم، به نظر میرسد شناخت بهتر اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی، به شناخت بهتر بسیاری از اختلالهای همبود[20] با آن، همچون اختلال سلوک[21]، اختلال نافرمانی ستیزشی[22] و ناتوانی یادگیری[23] کمک میکند (گیلبرگ[24]، 2003).
میرز[25] و هامیل[26] (1990) به نقل از مورل[27] و مورای[28] (2003) کودکـان دارای نارسایی توجه/ بیشفعالی را با این ویژگیها توصیف میکنند: اغلب نمیتوانند کارهای دردست اقدام را به پایان برسانند، اغلب این طور به نظر میرسند که گوش نمیدهند، پیـش از فکر کـردن عمل میکنند، به طور آشکار از یک کار به کار دیگر تغییر جهت میدهند، به نظارت زیاد نیاز دارند، تعداد نوبتهایی که از کلاس خارج می شوند، بسیار زیـاد است، در موقعیـت های گروهی و بازیهای دستهجمعی، مشکلاتی در زمینه رعایت نوبت دارند و در نهایت اغلب آنها اختلالات یادگیری دارند.
نتیجه پژوهشهای انجام شده در مراکز پژوهشی و دانشگاهی در سراسر جهان، شناخت و آگاهی بسیار جدیدی از ویژگیها و سبب شناسی این اختلال به دست داده است. این آگاهی از واپسین سال های دهه 80 میلادی (پژوهش وندرمیر[29] و سرجنت[30]، 1988 به نقل از علیزاده، 1383) و به ویژه یک دهه بعد، یعنی زمانی که بارکلی در سال 1997 مقاله ای در مورد این اختلال نوشت، نمود پیدا کرد. بر این اساس، دانشمندان آنچه را که درباره سبب شناسی این اختلال میدانستند بازنگـری کـردند، و بـه نـظر میرسد الگوی جدیدی دراین زمینه در حال شکلگیری و گسترش است. در این الگوی جدید، تأکید اصلی بر تکانشگری ناشی از نارسایی بازداری است، که به شکل نارسایی درکنترل حرکتی ظاهر میشود. تکانشگری در مشکلهای مرتبط با مدرسه، خانه، ارتباط با دوستان، خود تنظیمی هیجانی، بزهکاری نوجوانی و ناهماهنگی حرکتی، نقش بنیادی دارد. به دیگر سخن، این مشکل ها بیش از یادگیری های ناکافی، در عملکرد عصبی- شناختی ناپایدار ریشه دارند. شروع کارها و ناتمام رها کردن آنها، والدین ومعلمان را متقاعد میسازد که این کودکان دارای انگیزه کافی نیستند، یا شاید اینکه آنها کارشان را خوب انجام نمیدهند. این نگرش باعث افزایش فشار روانی در والدین و معلمان میشود و از سوی دیگر، منجر به پنهان ماندن مشکلات عصبی- شناختی این کودکان میشود. در ارزیابی این اختلال نیز امروزه بر مطالعه شرح حال کودک وبررسی رفتارها در محیط های طبیعی همچون خانه ومدرسه تأکید میشود. ( علیزاده،1383 )
به نظر میرسد که کودکان دارای نارسایی توجه/ بیشفعالی در رویارویی با مسایل تحصیلی، خانوادگی، عاطفی و غیره معمولا دچارمشکلات زیادی هستند. نتایج ضعیف تحصیلی همراه با پایین بودن سطح عزت نفس (گرین[31]، 1993)، طرد شدگی توسط همسالان به علت عدم ایجاد روابط موفقیت آمیز(هنکر[32] و والن[33]، 1989) وتضاد ورزی واختلال رفتار ارتباطی (فالر[34]، 1992 به نقل از دادستان، 1378) نمونههایی از این مشکلات هستند که نشان دهنده شکست کودک بیش فعال در حل مسایل و مشکلات زندگی میباشند. یکی از مهمترین مکانهایی که در آنجا این کودکان با مشکلات فراوان دست به گریبان هستند مدرسه میباشد. کم توجهی، بیشفعالی، بر انگیختگی، ناتوانیهای یادگیری، مشکلات حرکتی، تضادورزی و مشکلات ارتباطی، فعالیتهای مدرسهای و تحصیلی آنها را دچار اختلال میکند و مهارتهای حل مساله ضعیف این دانشآموزان موجبات شکست آنها را در رویارویی با مسائل عمومی و خاص زندگی فراهم می سازد.
بنابراین شناخت دانشآموزان از ایـن نـظر که آنها چگونه راهبـردهای رویارویـی خـود را رشد میدهند، به دلایل زیر مهم است:
1- کسب بینش در مورد چرایی و چگونگی پاسخ آنها به موقعیت فشارزا و شناخت عواملی که در یادگیری راهبردهای رویارویی کودکان، نقش دارد.
2- مطالعه روی راهبردهای رویارویی کودکان، توجه ما را به عوامل مداخله کننده بالقوه که در رویارویی کارآمد مؤثرند جلب میکند.
از این رو در این پژوهش تلاش میشود این مساله بررسی شود که:
آیا میان راهبردهای رویارویی دانشآموزان با نارسایی توجه / پیش فعالی و دانشآموزان بهنجار تفاوتی وجود دارد؟
1-2 هدف پژوهش
هدف پژوهش حاضر شناخت راهبردهای رویارویی دانشآموزان دارای نارسایی توجه/ بیشفعالی در مقایسه با دانشآموزان بهنجار است .
1-3 اهمیت موضوع پژوهش
بیشفعالی، اختلال پیچیده و معلولکننده ای است که برای هزاران کودک، نوجوان و بزرگسال، مشکلاتی ایجاد کرده است. کودک بیش فعال اصولا از پیش از تولد به این اختلال مبتلا است و در صورتی که خدمات درمانی، آموزشی و روانشناختی دریافت نکند، این امر ناتوانیهای قابل توجهی برای او به وجود خواهد آورد (علیزاده، 1383 ).
تا چند سال پیش، بسیاری از صـاحبنـظران بر این باور بودند که اخــتلال نارسـایی توجه/ بیشفعالی در سالهای پیش از نوجوانی از بین میرود. نتایج پژوهشها نشان داده است که آثار این اختلال در عملکرد تحصیلی، توجه و عدم بازداری رفتار[35]، تا اواخر سالهای نوجوانی باقی میماند فیشر[36]و همکاران، (1990) به نقل از علیزاده (1383). امروزه مشخص شده است که 30 تا 70 درصد افراد با اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی، ویژگی های بالینی این اختلال را همچنان تا سالهای بزرگسالی نشان میدهند (گزارش مرکز مطالعه اختلال نارسایی توجه در کودکان و بزرگسالان،1995).
بعلاوه به علت اینکه میزان قابل توجهی از کودکان دچارمشکلات رفتاری را کودکان و دانشآموزان دارای نارسایی توجه/ بیشفعالی تشکیل میدهند و در واقع دومین اختلال فراوان در دوران کودکی و نوجوانی است (گیلبرک، 2003 )، اهمیت بررسی این کودکان را دو چندان میکند.قابل ذکر است که پرسش های زیادی در مورد این اختلال وجود دارد که هنوز پاسخی برای آنها دریافت نشده است. در جامعه ایران، این پرسشها که به شیوع، ویژگی ها و ارزیابی اختلال و نیز چگونگی تعامل کودکان مبتلا با والدین، معلمان و دوستان و انواع هم ابتلائیها مربوطند، همچنان بدون پاسخ ماندهاند.با توجه به شیوع زیاد این اختلال، ضروری است تا این اختلال و دانشآموزان دارای این اختلال بیشتر مورد توجه قرار گیرند (علیزاده، 1383 ).
1-4 فرضیه پژوهش
فرضیه پژوهش حاضر عبارت است از :
بین راهبردهای رویارویی دانشآموزان دختر و پسر دارای اختلال نارسایی توجه/بیشفعالی، و دانشآموزان بهنجار تفاوت وجود دارد.
اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی: براساس ملاک های تشخیص انجمن روان پزشکی آمریکا (1994)، تشخیص این اختلال مستلزم وجود مشکلات پایدار در قلمرو بیتوجهی، بیشفعالی و برانگیختگی است که از تاخیر عقلی، اختلال فراگیر رشدی یا اختلال های روانی دیگر ناشی نمیشوند و قبل از 7 سالگی بروز میکنند. منظور از اختلال نارسایی توجه / بیش فعالی در این پژوهش تشخیصی است که بر مبنای ملاکهای تشخیصی ملاک های تشخیص انجمن روان پزشکی آمریکا (1994) صورت می گیرد.
راهبردهای رویا رویی: راهبردهای رویارویی عبارتند از کوششهای هوشیارانة فرد که رویدادها و تقاضاهای فشارزا را مهار میکند و منابع شخصی فرد (مانند عاطفة مثبت، اطمینان و خودکنترلی) را ارتقاء میبخشد تا شدت تنش کاهش یابد (لازاروس ، 1999). منظور از راهبردهای رویارویی در این پژوهش نمرهای است که آزمودنی در مقیاس راهبردهای رویارویی فریدن برگ و لویس (1993) بدست میآورد.
فصل دوم
پیشینه پژوهش
مقدمه
تشریح و توصیف متغیرهای پژوهش هدف این فصل را تشکیل میدهد. مباحث عمده در دو بخش اصلی اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی و راهبردهای رویارویی ارائه میشود . بخش اول شامل تعریف، شیوع، سیر تحولی، ارزیابی و تشخیص، سببشناسی و درمان اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی و بخش دوم در برگیرنده مباحث مربوط به فشار روانی و نظریه های آن، تعریف، ارزیابی، عوامل موثر بر شکلگیری راهبردهای رویارویی و راهبردهای رویـارویی کودکـان دارای نارسایی توجه/ بیشفعالی میباشد.
بخش اول - اختلال نارسایی توجه / بیشفعالی
جنب و جوش کردن کودکان امری کاملاً عادی است و حتی لازم است، تحرک داشته و از بازی کردن لذت ببرند. گاهی مادران به درمانگاه یا روان شناس مراجعه نموده و اظهار میکنند که فرزندشان (بخصوص پسرها) بسیار بی قرار، زیاده فعال، حواس پرت، بی ثبات و تکانشی است. معمولاً معلمان چنین دانشآموزانی را خوب می شناسند. هر یک از ما هم اگر به پیرامون خود توجه کافی کنیم، متوجه میشویم که چنین کودکانی را دیده ایم. برخی از مردم معتقدند که این کودکان با هوشاند، و در مقابل ، برخی معتقدند که آنان از هوش کمتری برخوردارند (علیزاده،1383).
اما میزان جنب و جوش طبیعی چقدر است؟ از چه نقطهای به بعد اختلال محرز و آشکار است؟ آیا به راستی این کودکان بیش از کودکان دیگر جنب و جوش دارند؟ تنوع و گوناگونی در واژهشناسی اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی، حکایت از آن دارد که دانشمندان، این اختلال را از دیـدگاههـای متفاوتی مینگرند و هر کدام بر جنبه یا جنبههایی خاص تاکید دارند. قبل از دهة 1960، نشانههای بیتوجهی، برانگیختگی و بیشفعالی و مسائل توأم با آنها را معمولاً به ضایعة مغزی نسبت میدادند و آنچـه را که امـروزه تحـت عنـوان اخـتلال نارسایی توجه/ بیشفعالی میشناسیم ناشی از «آسیبدیدگی خفیف مغزی» میدانستند و بدینترتیب، این کودکان را از آنهایی که دارای نارساییهای روانی گستردهتری بودند، متمایز میکردند. و این گونـه تصور میشد که آسیبدیدگی خفیف مغزی ناشی از ضربه های تولد، عفونت های پیش تولدی یا مسمومیتهای محیطی است (دادستان، 1378).
در آغاز دهة 1960، پژوهشها و نظریه ها متوجه تظاهرات رفتار شدند و از آسیبدیدگیهای فرضی ارگانیکی فاصله گرفتند. بیتردید، آشکارترین تظاهر رفتاری این اختلال، بیشفعالی بود و بدین ترتیب این نشانه در مرکز ثقل نظریه ها قرار گرفت.
چس [37] (1960) به نقل از دادستان (1378) این نشانگان را «نابهنجاری میزان فعالیت» تعریف کرد و ( انجمن روانپزشکی آمریکا (1994) نیز با انتخاب عنوان «واکنش بیشفعالی در کودکی» برای این اخـتلال، بر نقـش «فعالیـت نابهنـجار» ایـن کودکـان تاکـید کرد و نشانههای بیتوجهی و برانگیختگی را به منزلة نشانههایی ثانوی در نظر گرفت؛ یعنی نشانههایی که معلول گرایش به رفتار بیشفعالی حرکتی بودند.
تا آغاز دهة 1970، الگوی بیشفعالی همچنان غلبة خود را حفظ کرد، تا آنکه محققان در خلال دهة 1970 بر مولفة «توجه» متمرکز شدند و ضمن تایید شدت بیشفعالی در این کودکان، وابسته بودن آن را به موقعیتهای مختلف بر جسته ساختند. افزون بر این ، در بررسی مشهوری دوگلاس[38] ( 1972 )، به نقل از دادستان (1378) نشان داده که کودکان «بیشفعال» در قلمرو وظایفی که مستلزم حفظ توجه و حالت مراقبت هستند، نارسایهای پایداری دارند. بدین ترتیب، بتدریج بیشفعالی بیش از آنکه به منزلة علت بیتوجهی در نظر گرفته شود، به عنوان پیامد آن تلقی شد. بازتاب این تغییر مفهومی را میتوان در انجمن روان پزشکی آمریکا (1980) مشاهده کرد، چرا که این مجموعه با انتخاب عنوان «اختلال نارسایی توجه» برای این اختلال ، نارساییهای توجه را به منزلة عامل اصلی آن در نظر گرفت.
در دهة 1980، پژوهشگران به برانگیختگی به عنوان عامل اصلی اختلال، توجه کردند و بر اساس شرایط دقیق آزمایشی به این نکته دست یافتند که کودکان مبتلا به نارسایی توجه/ بیشفعالی، همواره دچار نارسایی هایی در قلمرو حفظ حالت توجه نیستند.(دوگلاس و پیترز1979[39] ، به نقل از دادستان، 1378). بر اساس این نتایج و یافته های دیگر، فرضیه ای مطرح شد که این اختلال را بیش از آنکه به نارسایی توجه، نسبت دهد، به منزلة «اختلال مهار ارادی رفتار» در نظر گرفت؛ این فرضیه با مشاهداتی که بر اساس آنها کودکان مبتلا به نارسایی توجه/ بیشفعالی میتوانستند توجه خود را مدت های مدید بر کاری که مورد رغبت آنهاست متمرکز کنند، کاملاً منطبق بود.
بر مبنای این نظریه، بیتوجهی، بیشفعالی و برانگیختگی در مبتلایان به این اختلال، معلول ناتوانی آنها در بازداری و یا به تعویق انداختن پاسخ های خویشتن است. این ناتوانی به کاهش ظرفیت تجسم ذهنی منجر میشود و گذار بلافاصله به عمل را در پی دارد (بارکلی[40]، 1993به نقل از دادستان، 1378) به طور خلاصه میتوان گفت که در خلال چند دهه گذشته، هر یک از مولفه های اصلی اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی، به ترتیب بر مفهوم سازی علمی آن غلبه داشته اند، تاکید بر بیشفعالی، جای خود را به تاکید بر نارسایی توجه داده و اینک تاکید بر فقدان مهار رفتار یا برانگیختگی، جانشین نارسایی توجه شده است (دادستان، 1378).
2-1-1 تعریف اختلال نارسایی توجه / بیشفعالی
اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی به شکل های مختلف و با نام های متفاوتی تعریف شده و تقریباً هیچ گاه توافقی در این زمینه وجود نداشته است. برخی از مولفان ، تعریف های ویژة خود را ارائه میکنند و برخی دیگر از افراد یا انجمن ها، معیارهای خاصی را برای تعریف این اختلال به صورت بالینی، خود در نظر میگیرند (علیزاده، 1383).
این اختلال معمولاً با ویژگی هایی چون بیشفعالی، تکانشگری، بیتوجهی و مانند اینها توصیف شده و اغلب این نگرش وجود داشته است که آن را ناشی از عواملی زیستی، آسیب مغزی یا وراثت بدانند. در این میان درمانگران به تعریفی عملیاتی احتیاج دارند تا در کارهایشان به آن مراجعه کنند، زیرا بدون در اختیار داشتن تعریف عملیاتی، مجبور میشوند بر اساس مفاهیم نه چندان مشخصی همچون آسیب مغزی، مشکلات عاطفی، محرومیت های محیطی و توصیفهای مقولهای گوناگون کار کنند (دایک1977[41] به نقل از علیزاده، 1383) .ازا ین رو میتوان گفت اختلال نارسائی توجه/ بیشفعالی مجموعه ای از علائم است که با محدودیت میزان توجه که به ضعف تمرکز، رفتار تکانشی و بیشفعالی منجر میشود، مشخص میشود (پورافکاری،1376).
اسمیت[42] و بارت[43] (2000) مطرح می کنند که اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی با تعدادی مشکلات ثانویه و اساسی همراه است . نشانههای اساسی، مواردی چون بیتوجهی، بیشفعالی و تکانشگری است و نشانههای ثانویه مشکلاتی را در سلوک، ارتباطات و مهارتهای رویارویی منعکس مینمایند که اغلب با آموزش والدین و روان درمانی قابل رفع شدن است. همچنین تعدادی از این کودکان با یکجا ثابت نشستن برای مدت طولانی و انتظار کشیدن و در نوبت ماندن مشکلات جدی دارند. گاهی اوقات نامرتب، فراموشکار، پرحرف و بر هم زنندة نظم محیط و تمرکز دیگران به نظر میرسند (تاینن [44]، 2004).
در چهارمین مجموعة تشخیص و آماری انجمن روانپزشکی آمریکا (1993) تشخیص و آماری انجمن روانژزشکی آمریکا (1986) اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی به جای آنکه مانند سویمن مجموعه تجدیدنظر شده به دو مقولة نارسایی توجه/ بیشفعالی و نارسایی توجه نامتمایز (بدون بیشفعالی) تقسیم شود، به صورت یک اختلال واحد و دارای الگوهای نشانه شناختی متفاوت، ارائه شده است. بر اساس ضوابط تشخیص انجمن روانپزشکی آمریکا (1994) ، تشخیص این اختلال مستلزم وجود مشکلات پایدار در قلمرو بیتوجهی، بیشفعالی و برانگیختگی است که از تاخیر عقلی، اختلال فراگیر تحولی یا اختلالهای روانی دیگر ناشی نمیشوند و قبل از 7 سالگی بروز می کنند. این مجموعه سه ریخت متفاوت را بر مبنای وجود یا فقدان نشانههای بیتوجهی و بیشفعالی / برانگیختگی متمایز کرده است:
افزون بر این در ضوابط تشخیص انجمن روانپزشکی آمریکا (1994) یک مقوله به تشخیص اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی تصریح نشده اختصاص داده شده است. مقولة اخیر به منظور مشخص کردن اختلال هایی است که دارای نشانههای آشکار نارسایی توجه یا بیشفعالی– برانگیختگی هستند اما ضوابط تشخیصی کامل اختلال دربارة آنها صدق نمیکند. علاوه بر نشانههای اصلی، اغلب این کودکان دارای انواع مشکلات ثانوی دیگر نیز میباشند. اهم این مشکلات عبارتند از: سطح پایین عزت نفس، تضادورزی، رفتارهای ضد اجتماعی، طردشدگی توسط همسالان، اختلال های روابط خانوادگی، نارساییهای خاص شناختی و فراشناختی، نارساییهای خاص حسی – حرکتی و مشکلات خواب. تعدد مسایلی که در کارند موجب شده اند تا پژوهشگران در قلمرو اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی، متمایز کردن عوامل علی مانند برانگیختگی را از پیامدهای ناشی از این عوامل بر شخصیت و رفتار (مانند تضاد ورزی) هدف اصلی خود قرار دهند (دادستان، 1378).
2-1-2 ویژگی ها و مشکلات همراه با اختلال نارسایی توجه/ بیشفعالی
2-1-2-1- بیتوجهی: اغلب کودکان مبتلا به نارسایی توجه/ بیشفعالی دارای مشکلاتی در قلمرو توجه هستند. اگر چه مکانیزم دقیق این مشکلات هنوز مشخص نیست اما پاره ای از محققان، «انحراف توجه» را معیار اصلی این اختلال تلقی می کنند و آن را یکی از علل بنیادی مشکلات کودکـان در پیگیـری دسـتورالعمـل های لازم برای به پایان رساندن وظایف محوله میدانند (وندر1987[45] به نقل از دادستان ، 1378).
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 257 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 216 |
چکیده
موضوع عرفان و تصوف،یکی از مهمترین مباحث بشری در طی قرون به شمار می رود.ودر تمامی ادیان نیز بدان توجه شده است.زنان عارف همپای مردان نقش بسزایی در پیشبرد نهضت تصوف و عرفان اسلامی داشته اند.
این پایان نامه ابتدا به بحث عرفان و تصوف و رابطۀ آن با اسلام میپردازد.سپس زندگی یکی از زنان عارف بصره،به نام«رابعه عدویّه»(متوفی 185یا135ه.ق)را مورد بررسی قرار می دهد.که با عبادات خویش و ورود به طریقت الهی به مقامات عارفان دست یافت. گویند،او اولین کسی است که معنی و مفهوم حقیقی «حبّ الهی»را در تصوف اسلامی وارد کرده است.«حج»در دیدگاه وی فقط به قصد دیدار روی دوست انجام می شود.او «حال مشاهده» را درک کرده است واز جمله زنانی است که تجرّد را بر تأهل برگزید تا با آزادی و استقلال خویش در طریق تصوف به بالاترین درجات نائل شود.وی با صوفیان نامدار همعصر خویش چون:معاذةعدویه،حسن بصری،سفیان ثوری و...معاشرت داشت. رابعه را صاحب کراماتی دانسته اندکه برخی در تذکرةالاولیا عطار آمده است. او زنی فاضل و خردمند بود،اشعار استواری به وی نسبت می دهند.مناجات وسخنان حکمت آمیز وی در کتب عرفانی نقل شده است.در برخی اشعار پارسی نیز از وی سخن رفته است.
هدف این پایان نامه،تبیین افکار و ابعاد شخصیّتی«رابعه عدویّه»عارفۀ نامدار قرن دوم هجری می باشد که در طریق سیر و سلوک حق، معادن وجود خویش را کشف نموده و با نیروی عشق و ایمان وبا سلاح معرفت،به سیمرغ حقیقت دست یافته است.
از آنجا که از شرح زندگانی وی ،اطلاع چندانی در دسترس نیست،ومسأله با وجود افرادی به همین نام در عصر وی وهمچنین به دلیل قلّت منابع و مآخذ،کاررا دشوار و تحقیق را محدود می گرداند.با این وجود، به قدر وسع و توان علمی سعی شده تا گامی در جهت معرفی این بانوی پارسا برداشته شود. روش پژوهش،به صورت تحقیق کتابخانه ای و فیش برداری از متون عرفانی است که در کتب متعدد، شرح حال و آراء و نکات برجستة زندگی وی مورد بررسی قرار گرفته است.
پیشگفتار:
سپاس بیکران و ستایش بی پایان پرورگار مهربان را، که آدمی را آفرید و احسن مخلوقاتش نامید.
تاج «کرّمنا» بر سرش نهاد و خلعت «هدینا» بر قامتش پوشاند و دّر یتیم عشق، در صدف دلش نشاند.
و درود بی نهایت بر آن همای سعادت قله رفیع نبوت، رحمت عالمیان و صفوت آدمیان، محمد مصطفی- صل الله علیه وآله-
و درود و تحیت بر وصیِ نبی، ولیّ حق، صدر نشین مجلس اصفیا و سر حلقه محفل عرفا، علی- علیه السلام و خاندان پاکش.
اما علت جستجوی احوال عارفه ای در قرن دوم هجری، نخست آنکه عرفان و تصوف چیزی جز «عشق مطلق» نیست و عشق همان کیمیایی است که خاک آدم را با شبنمش گل کردند و سرشتند.
دور گردون ها ز موج عشق دان
گرنبودی عشق بفسردی جهان
و بدین ترتیب عشق و به دیگر تعبیر عرفان و تصوف با آغاز هستی انسان و سراسر حیات او پیوندی ناگسستنی یافت و این است که صوفیان، آدم(ع) را اولین صوفی عالم دانسته اند.
آنجا که به غرامت یک خطا از افلاک به عالم خاک هبوط کرد و سالیان دراز، طلب استغفار می نمود و اشک حسرت و ندامت از دیدگان می بارید تا آنگاه که مصفا شد که «ان الله اصطفی آدم(3/33)»او صافی شد و «صوفی گشت».
آری، آغاز این طریقت با آدم(ع) بود و کمال این طریق در وجود مبارک پیامبر(ص) است.
«عزیز الدین نسفی» در کتاب« مقصد اقصی» گوید: بدان که شریعت، گفت پیغمبر است و «طریقت، کرد پیغمبر است و حقیقت، دید پیغمبر است.» کما قال علیه السلام، الشریعه اقوالی، الطریقه اعمالی و الحقیقه احوالی.
دلیل دیگر آنکه عرفان و تصوف در ادبیات به مثابه روح است درکالبد، کالبد را بی روح قدری نیست و جایگاهش جز گور نه. حیات طیبه و دولت جاوید ما در گرو مؤانست با عرفان و تصوف اسلامی است و انتخاب این موضوع نیز از این رهگذر است.
آنچه با عنوان «رابعه عدویه عارفه نامدار قرن دوم هجری و اندیشه عرفانی وی» عرضه می شود، حاصل گشت و گذاری در بوستان ادب عرفانی است که رهاورد آن آشنایی با صاحبدلی وارسته که ولای دوست یافته و از سر خواجگی کون و مکان برخاسته و از هر آنچه غیر اوست سرتافته است.
همچنان که حافظ شیراز گوید:
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از درخویش خدایا به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
این جریده سعی بر آن دارد که رابعه عدویه را از پرده مستوری قدری بدر آورد و گوشه ای از جمال اندیشه و زندگی وی را بنمایاند. و البته با بضاعت علمی ناچیز این حقیر، ران ملخی نزد سلیمان بردن است، چه باک که، عیب است و لیکن هنراست از موری.
مقدمه:
منزلت و پایگاهی که اسلام و پیامبر گرامی آن محمد(ص) برای زنان قائل شدند، سبب شد که در همان دوران حیات رسول اکرم(ص) و حتی سالها پس از ایشان، زنان همچون مردان در عرصه های مختلف، حضوری شایسته داشته باشند. همسران و دختران نبی اکرم(ص) و صحابه گرانقدر ایشان در زمره پارساترین زنان بودند. گروهی از ایشان در عرصه های نبرد حضوری درخشان داشتند و عده ای در کلاسهای درس مشغول وعظ و تذکر بودند و شماری از آنان نیز از راویان حدیث بودند به گونه ای که از فصاحت و بلاغت آنان در اغلب کتب عرفانی سخن رفته است و نام ایشان در صدر این آثار متجلی است. از آن جمله: عبدالرحمن سلمی در «ذکر النسوة المتعبدات الصوفیات» و ابن جوزی در «صفه الصفوه» و عبدالرحمن جامی در «نفحات الانس» و بسیاری دیگر.
زنان عارف و صوفی در میان مسلمانان از نخستین سالهای هجرت تاکنون، نقش بسزایی در پیشبرد نهضت تصوف و عرفان اسلامی داشته اند. آنان همچون مردان عصر خویش، به آموختن علم و معرفت پرداختند. عده ای در خدمت مشایخ صوفیه بودند و نزد ایشان تلمذ می کردند، گروهی در زمره عارفان شاعر بودند و گروهی به تدریس معارف دینی و وعظ اشتغال داشتند.
زنان عارف مسلمان در سراسر بلاد اسلامی پراکنده بودند. در قرن دوم هجری در بصره در میان ایشان چهره هایی برجسته چون رابعه عدویه و معاذه عدویه و شعوانه و عده ای دیگر، درخشش خاصی دارند. پارسا زنانی که در ریاضت و عبادات، بی مانند و در علم و معرفت، نامور زمان خویش بودند. و با عنوان استاد یا مجتهده از آنان نام برده می شد.
«سفیان ثوری که از بزرگترین فقیهان و بر مذهب ثوری بود، رابعه عدویه را استاد خود می دانست و از وی مسائل می پرسید و در جلسات موعظه وی حاضر می شد.» (سلمی،75،1999) و(جامی،613،1375).
سهروردی در کتاب گرانسنگ خود می نویسد: «حسن بصری، ابراهیم ادهم و ابوهاشم صوفی و رابعه عدویه از بزرگان مکتب زهد بوده اند.»(سهروردی،4،1374)
در واقع در دو قرن اول و دوم هجری که آغاز ظهور مذهب تصوف است نشانی از عناصر واقعی که سازنده تصوف باشد، نمی توان دید و اصطلاحاتی چون «عشق الهی» و «فناء فی الله»و «وحدت وجود» که در قرون بعد محور تصوف اسلامی است، مدتها بعد از این دوره بوجود می آید. در قرن دوم یگانه شخصیتی که اندیشه را به سوی خود معطوف می سازد، رابعه عدویه است که با عشق الهی خود، مفهوم تازه ای به تصوف می بخشد.
دکتر غنی در کتاب «تاریخ تصوف در اسلام» چنین می گوید:
«تنها کسی که در بین این جماعت بیشتر از عشق و محبت الهی دم میزند، «رابعه عدویه» است که ظاهرا تصوف واقعی با ظهور «رابعه» شروع شده است. به این معنی که می توان گفت از اواسط قرن دوم که زمان رابعه است، تخم تصوف واقعی کاشته می شود ولی به طوری که گفته شد ثمر این تخم در قرنهای بعد آشکار می گردد.» (غنی،31،1369)
بنابراین شناخت «رابعه عدویه» سرآغاز بسیاری از مسائل اساسی مربوط به تصوف و عرفان است از آن جمله، مسئله «وحدت وجود» که در طول تاریخ اندیشه اسلامی موجب کشته شدن و یا تکفیر جماعتی بیشمار گردیده، از رابعه عدویه آغاز می شود.
ظر دکتر زرین کوب در این مورد، چنین است:
«می گویند از رابعه عدویه- پارسا زنی از اهل بصره که از پیشروان قدیم صوفیه است- پرسیدند: «که آیا در عبادت خویش خدا را می بیند؟» گفت: «بی شک می بینمش که اگر نمی دیدم، نمی پرستیدمش.» نظیر این سخن را به علی بن ابیطالب(ع) - که صوفیه او را نیز از پیشروان خویش می خوانند- نسبت داده اند و البته خدایی که پرستنده او را - هر چند نه به چشم سر- می بیند به خوبی می تواند نه فقط مورد پرستش، بلکه مورد عشق نیز واقع شود و این عشقی است که رابعه و شبلی و حلاج- و همچنین شعرای صوفی- با آن همه شور و حرارت از آن سخن گفته اند و مولوی در بیان سوز و درد آن، نی را به شکایت می آورد و از زبان او سخن های دردناک می گوید.» (زرین کوب،1373، 38-37)
حسین بن منصور حلاج در اواخر قرن سوم هجری، طریقی را می پیماید که این بانوی عارف، پیشوای آن بوده است. او در وادی وحدت وجود، آشکارا انا الحق، می گوید، او یک جان دارد و آن جان هم همه «او» است. سرانجام نیز بر سر عقیده جان می بازد. او در کلام خود از اتحاد انسان و خدا می گوید و سخنان اوست که قرون بعد محور اصلی در اندیشه محیی الدین ابن عربی می گردد.
در زندگی رابعه ابهامات بسیار به چشم می خورد با این وصف او همان کسی است که در موردش نوشته اند: بعد از توبه، مجذوب عشق الهی گردید و در تمام عمر شعله های آتش این عشق او را آن چنان گرم نگاه داشت که حرارت این عشق و شور او را به وادی شهود کشاند.
امام محمد غزالی در «احیاء علوم الدین» رابعه عدویه را در مرتبه فایزان و عاشقان حضرت حق قرار می دهد. آنها که جز دیدار خدای کریم، آرزوی چیزی را نمی برند. چه آن غایت سعادت ها و نهایت لذت هاست. «از رابعه عدویه پرسیدند که رغبت تو به بهشت چگونه است؟ گفت: «الجار ثم الدار» یعنی نخست همسایه آن گاه سرای. پس این جماعت قومی اند که دوستی خداوند سرای ایشان را از سرای و آرایش ان مشغول کرده است. بلکه از هر چیزی که جز اوست، تا به حدی که نفس های خود و مثال ایشان مثال عاشقی است که به معشوق خود مولع باشد. (غزالی،1366، 4/51)
رابعه عدویه به شهادت اغلب بزرگان در کشف حقایق عرفانی، مقام والایی یافته است. و با توجه به اقداماتی که کرده و تحولاتی که در عرفان بوجود آورده، مورد عنایت و اهتمام خاص و عام بوده است و بزرگان عرفان،او را در عصر خود «حجت» می دانسته اند. در مقام او این نکته لازم به ذکر است که اگر آدمی عبادات را توفیق الهی دانسته، بر آنها پایداری نماید، و برانجام آن سپاسگزاری، به یقیین به مرتبه اولیاء الهی رسیده است. اصطلاح «اولیاء الله» به معنی دوستان خدا، در قرآن نیز چند بار ذکر شده است.
کلمه «ولی» در زبان انگلیسی معمولا به معنای کسی است که تحت « saint » [یعنی: حفاظت ویژه دوست] ترجمه می شود. خانم «شیمل» در کتاب ابعاد عرفانی اسلام می نویسد:
«ولی» لقبی است که شیعیان به حضرت علی علیه السلام داده و آن جناب را «ولی الله اعظم» می دانند.(شیمل، 1377، 336)
«مولی» کسی است که کارها و امورش از جانب خداوند هدایت می گردد و این امتیاز در اثر اطاعت و عبادت خالصانه به منظور قرب به خدا به او داده می شود. حکایاتی از تذکره الاولیا، مؤید این مطلب است: که هر گاه حسن بصری به منبر شدی و رابعه حاضر نبودی، فرود آمدی. یک بار گفتند، «چندین بزرگان و محتشمان حاضرند، اگر پیرزنی نباشد، چه شود؟» گفت: شربتی که ما از برای حوصله پیلان ساخته باشیم، در سینه موران نتوان ریخت و هرگاه که مجلس شدی و آتش در دلها افتادی و آب از چشم ها روان شدی، روبه رابعه کردی و گفتی: «هذا من جمرات قلبک یا سیده» [این همه گرمی از آتش دل توست، ای سیده،](عطار، 1383، 92-93)
خانم اسمیت می نویسد:«او عمیقآْ و به شدت مورد احترام و ستایش همه صوفیان بزرگ عصر خود بود و نسبت به معاصرانش نفوذ انکار ناپذیری داشت. وی از پیروی دیگران و پذیرفتن عقاید و نفوذ ایشان در مسائل مذهبی و دینی بر خلاف اغلب صوفیان خشنود نبود. به نظر می رسد هیچگاه تحت تعلیم و ارشاد شیخ استاد روحانی نبوده است ولی به یک تجربه صریح و بیواسطه و شخصی از خدا دست یافت.»(اسمیت، 1928، 218)
آن چنانکه گفته اند: از تحولات و دگرگونی های زندگی وی و به طور کلی شرح حال او، اطلاع چندانی در دست نیست و مسأله با وجود افرادی به همین نام در تاریخ عصر وی، کارا بر ما دشوارتر و دامنه تحقیق را محدود می گرداند، ولی با این وجود به قدر وسع و توان علمی، کوشش شده تا گامی در جهت شناساندن این بزرگ بانوی عارف برداشته شود. اگر چه برخی از مورخین او را ایرانی الاصل دانسته اند، لیکن در ایران و میان فارسی زبانان چندان معروف نیست. باوجود این در بسیاری از متون قدیم عرفانی اهل تصوف، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. این پایان نامه، تحقیقی است درباره رابعه عدویه و اسطوره زندگی وی و حالات و اندیشه های عرفانی وی و نیز کسانی که با او در ارتباط بوده اند.
فصل اول
کلیات طرح
1-1 بیان مسئله
در بوستان ادب عرفانی، بسیاری از متون به معرفی چهره های درخشان عرفان و تصوف پرداخته اند.در میان عارفان مسلمان،زنانی پارسا به چشم می خورند که در زمان خود سرآمد و در تاریخ تأثیر گذار بوده اند.زنان و مردان عارفی که در طول تاریخ تصوف نقش بسزایی ایفا نموده اند و هریک در پیشبرد اهداف این نهضت سهم داشته اند.با این وجود در وادی عرفان و تصوف از زنان کمتر سخن رفته است.و آنچنان که بایسته و شایسته است برای دیگران شناخته شده نیستند. پارسا زنانی که در علم و فضیلت و تقوی بر مردان بزرگ عصر خویش برتری یافته بودند.برای مطالعه احوال برخی از ایشان به قرن دوم هجری می رویم، به شهر بصره. به جستجوی پارسا زنانی می پردازیم که زندگی هر یک بیانگر کرامت نفس و جایگاه ابدی زن در جامعه است.چهره ای که بیش از دیگران توجه را به خود معطوف می دارد،بانویی به نام رابعه عدویه است.که نه تنها در عصر خویش،که تا کنون نیز شگفتی و تحسین صاحب نظران را برانگیخته است،و بسیاری از بزرگان عرفان در بارة وی سخن ها گفته اند.
1-2 اهمیت تحقیق
رابعه عدویه یکی از شخصیتهای مؤثر عرفان است که در حوزه های گوناگون معرفت بشری از جمله،عشق الهی،وحدت وجود و سیر در مقامات معنوی نقش ویژه ای دارد.او با عبور از ظواهر و تعلقات دنیوی وچشم پوشی از نعمات اخروی ،فقط به پرستش حق می پردازدو عشق او را برمی گزیند.وی یکی از بنیانگذاران نظریه وحدت وجود است که با سیر وسلوک خویش به مقامی دست یافته که مورد غبطه و ستایش بزرگان عرفان شده است. بررسی
زندگی واحوال چنین شخصیتی می تواند راهنمای بسیاری از سالکان طریقت باشد.
1-3 سؤال مورد تحقیق
در هر تلاش و تحقیق علمی می باید ابتدا سؤال تحقیق را مشخص نمود تا پژوهش درمسیر آن قرار گیرد و در جریان تحقیق برای یافتن پاسخ، تمام همت خود را صرف آن نماید. این پرسش ها در واقع انگیزه اصلی در انتخاب موضوع می باشد و پاسخ به آن بسیاری از ابهامات را شرح حال وروش زندگی شخصیت مورد تحقیق روشن می سازد.با توجه به آن چه در اهمیت تحقیق ذکر شد،سؤال این تحقیق چنین مطرح می شودکه، رابعه عدویه کیست؟ اهمیت و جایگاه وی در چه مرتبه ای قرار دارد؟ اندیشة وی در عرفان چگونه مورد بررسی قرار می گیرد؟
1-4 زمینه تحقیق
علت جستجوی شرح حال بانویی عارف در قرن دوم هجری، نخست آن که،عرفان وتصوف چیزی جز عشق مطلق نیست.و عشق، خمیر مایة وجود انسان است.و ازر آن جا که عشق و به بیان دیگر عرفان و تصوف با آغاز خلقت و سرشت انسان عجین است،بنابراین در طول زندگی با انسان همراه بوده است.آغازگر این طریق آدم(ع) وکمال آن در وجود رسول گرامی اسلام می باشد.این موضوع بهترین بهانه برای یافتن این علت است. چرا که آشنایی با صاحبدلان و عاشقان همچون گام نهادن در بوستانی است که هر گلی عطری خاص دارد.بویژه آن که آشنایی با زنان عارف که کمتر از آنان سخن رفته است،می تواند راهگشا و سر مشق سالکان و مشتاقان قرار گیرد.انتخاب این موضوع ،علاقة شخصی نگارنده به این مقوله است.
1-5 تعریف واژگان
ازآن جا که موضوع این تحقیق عبارت است از«رابعه عدویه عارفة نامدار تاریخ تصوف و اندیشه های عرفانی وی» در گام نخست آن چه مورد بررسی قرار می گیرد،نیازمند جستجوی کتابخانه ای است.بنابراین به جستجوی شرح زندگانی بزرگانی پرداخته شده که به نحوی با موضوع عرفان و مقامات عارفان و نیز رابعه عدویه و اندیشه های الهی وی مربوط است.تا بدین طریق بتوان به منابعی دست یافت که به نحوی بیانگر شرح احوال وی یا مبیّن نظریات وی و شخصیت عرفانی اوست.در مسیر تحقیق به بسیاری از اصطلاحات عرفا و ذکر مقامات ایشان پرداخته شده است.و نیز شرح حال بسیاری از زنان و مردان به اختصار آورده شده است.
1-6- محدودیت ها و مشکلات تحقیق
از تحولات و شرح احوال و زندگی«رابعه عدویه»اطلاع چندانی در دسترس نیست واز سوی دیگر،در تاریخ به زنان عارفی هم نام رابعه نیز بر می خوریم،که در بسیاری موارد به دلیل تشابه اسمی صحت و سقم حکایات و سخنان منسوب به وی محل تردید قرار می دهد و کار تحقیق را دشوار و محدودتر می گرداند.دو عامل دیگر،کمبود منابع تحقیق و پژوهش در این زمینه و نیز فقدان کتابخانه های تخصصی در حوزه عرفان و تصوف است.
1-7 پیشینة تحقیق
موضوع عرفان وتصوف یکی از مهمترین مباحث در ادیان وجوامع بشری است. زنان عارف همپای مردان از نخستین سال های هجرت تا کنون نقش بسزایی در پیشبرد نهضت عرفان اسلامی داشته اند.بسیاری از محققین و پژوهشگران به مطالعه شرح احوال عرفا پرداخته اند. و کتب و رساله های بی شماری در این زمینه نگاشته شده است که هر یک به سهم خود در معرفی این چهره های درخشان کوشیده اند.چرا که عدة کثیری از مردم فقط نام این عرفا را شنیده اند و اطلاع کافی از ایشان ندارند. بنابراین پژوهش هایی از این دست، مفید خواهد بود.
1-8 روش کار
روش پژوهش، به صورت تحقیق کتابخانه ای و فیش برداری از متون عرفانی است.در کتب متعدد شرح حال و آراء و نکات برجستة زندگی وی را مورد بررسی قرار داده ام تا از طریق آشنایی با نظرات اهل، فن مجموعه ای گردآوری شود و حتی المقدور شخصیت و اندیشة عارفة بزرگ قرن دوم هجری ،«رابعه عدویه» را به طور مفید و موجز معرفی نماید.
فصل دوم
عرفان و تصوف
2-1 عرفان
نام علمی است از علوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسما و صفات اوست و بالجمله راه و روشی است که اهل الله برای شناسایی حق به دو طریق میسر است. یکی به طریق استدلال که از اثر به مؤثر و از فعل به صفت و از صفات به ذات. و این مخصوص علماست.
دوم، طریق تصفیه باطن و تخلیه سر از غیر و تخلیه روح، آن طریق معرفت خاصه انبیا و اولیا و عرفا است. و این معرفت کشفی و شهودی را غیر از مجذوب مطلق، هیچ کس را میسر نیست مگر به سبب طاعت و عبادت قالبی و نفسی و روحی و سّری و خفی. و غرض از ایجاد عالم، معرفت شهودی است. عرفا عقیده دارند برای رسیدن به حق و حقیقت بایستی مراحلی را طی کرد، تا نفس بتواند از حق و حقیقت بر طبق استعداد خود آگاهی حاصل کند و تفاوت آنها با حکما این است که تنها گرد استدلال عقلی نمی گردند بلکه بنای کار آنها بر شهود و کشف است.(دهخدا)
خواجه نصیر طوسی از قول ابن سینا در نمط نهم اشارات در پاسخ به این سوال که «آیا اصولا عرفان از واقعیت سهمی دارد؟ ویا این که عرفا به عنوان طبقه ای خاص از دیگران ممتازند، یا خیر؟» چنین می گوید:
«در واقع عارفان، دارای مقامات و درجاتی می باشند که اختصاص به آنان دارد تنها ایشانند که در زندگی دنیوی خود به آن «مقامات» دست می یابند، نه دیگران. و آنان همچنان که در پوشش بدنها و اجسام خویشند، گویی که آن قالبها و پوششها را در هم شکافته و به جهان قدسی و پاکی به پرواز درآمده اند، و آنان را حالاتی پنهان در درون است با نشانه ها و آثاری در برون. کسانی که اهل حال و محرم این رازها نباشند در رد و انکارند، و اما آشنایان این راز، آن را ارج می نهند و بزرگش میدارند. (یثربی، 1377،110)
در کتاب «تاریخ فلسفه در جهان اسلامی» کلامی از ابن عربی در فتوحات مکّیه می آورد که نظر وی را درباره عرفا به صراحت می نماید:
«دل محبان خدا شکافته شد و آنان جلال و عظمت پروردگار را به روشنایی دل دیدند، بدنهاشان این جهانی و ارواحشان ملکوتی و عقولشان، آسمانی است و میان صفوف ملائکه می چمند.»(الفاخوری، 1377، 304)
در میان علوم اسلامی، دانشی به نام عرفان وجود دارد که به دلیل عدم دسترسی عامه مردم و بلکه بسیاری از اهل علم، همیشه در هاله ای از ابهام پیچیده است و شاید مهمترین عامل در مبهم بودن آن به غیر از اصطلاحات و مفاهیم عرفانی، وجود فرقه های فراوانی به نام صوفی باشد که به قولی وجهه فرهنگی و اجتماعی عرفان می باشند. عرفا با سایر طبقات فرهنگی اسلامی از قبیل مفسرین، محدثین، فقها، متکلمین، فلاسفه، ادبا و شعرا و غیره یک تفاوت مهم دارند و آن این است که علاوه بر این که یک طبقه فرهنگی هستند و علمی به نام عرفان به وجود آورده و دانشمندان بزرگی در میان آنها ظهور نموده و کتب مهمی تألیف کرده اند، یک فرقه ی اجتماعی در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتی مخصوص به خود. بر خلاف سایر طبقات فرهنگی از قبیل فقها و حکما و غیره که صرفا طبقه ای فرهنگی هستند.
اهل عرفان هر گاه با عنوان فرهنگی یاد شوند «عارف» و هر گاه با عنوان اجتماعی شان یاد شوند، غالباً «متصوفه» نامیده می شوند. (مطهری، 1376، 83)
اگرچه متصوفه از انشعاب مذهبی اسلام به شمار نمی روند اما در مذاهب اسلامی حضور دارند. آنان گروهی اجتماعی هستند که برخی از ایشان از نظر ظاهر و رفتار شیوه خاصی اتخاذ کرده اند عده ای دیگر عرفایی هستند که از نظر ظاهری امتیازی بر دیگران ندارند و اهل سیر وسلوک عرفانی هستند و اصول کشفی و شهودی را مبنای تفسیر و توضیح هستی قرار می دهند. سیر و سلوک عارف در بخش عرفان عملی توضیح پذیر است. در این بخش از عرفان، سالک سیر الی الله را طی می کند تا به توحید برسد.
2-2 تصوف و منشأ آن
«تصوف یا عرفان در نزد مسلیمن، عبارت است از طریقه مخلوطی از فلسفه و مذهب که به عقیده پیروان آن، راه وصول به محق منحصر بدان است و این وصول به کمال و حق متوقف است بر سیر تفکر و مشاهداتی که مؤدی به وجد و حال و ذوق می شود. و در نتیجه به نحو اسرارآمیزی انسان را به خدا متصل می سازد. پیروان این طریقه به صوفی و عارف و اهل کشف معروفند و خود را «اهل حق» می نامند.» (غنی، 1369، 2/3-2)
«پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص)، اصل برتری که تقوی و پرهیزگاری بود «انّ اکرمکم عندالله اتقیکم» به تدریج رنگ باخت و مکنت و ثروت مادی بر تقوی و پرهیزگاری، رجحان یافت. بزرگان و حاکمان دل در گرو دنیا داشتند در این هنگام تحت تأثیر این عوامل تصوف اسلامی پایه گرفت و طریقی پی ریزی شد که هدفش مبارزه با دنیا پرستی بود. دگرباره دین در مقابل دنیا قرار گرفت و عده ای انگشت شمار دنیا را فدای دین کردند. در این میان امام علی(ع) امیر پرهیزگاران و رادمردان و تنی چند از یاران وی چون ابوذر غفاری و عمار یاسر و مقداد درخشندگی خاصی دارند. و بدین گونه بود که تصوف اسلامی با نشانه هایی چون زهد و عبادت و روی گردانیدن از دنیا و مبارزه با دنیاپرستی، استوار گشت. «و لذا میتوان گفت که تصوف اسلامی، ریشه در خود اسلام دارد. (زرین کوب، 1373، 13)
«در قرن دوم هجری مخصوصا در نیمه دوم آن یک دسته مردم در بین مسلمانان دیده می شوند که زندگی عجیب و خاصی دارند به این معنی که رفتار و ظواهر حالت آنها هیچ شباهتی به سایر مردم ندارد و قهرا اسم مخصوصی می بایست به آنها داده شود و آن نام «صوفی» است به مناسبت آن که این مردم به لباس پشمینه دهاتی خشن ملبس اند. بعضی از آنها در نقاط دور از جمعیت، صوامعی برای خود ساخته اند و در آنجا زندگی می کنند و بعضی در مناره ها، گوشه نشین شده، و دسته یی در صحراها می گردند. (قشیری، 1367،7)
«صوفی» کلمه ای است عربی و مشتق از لغت «صوف» به معنی پشم. و وجه تسمیه زهاد و مرتاضین قرون اول اسلام به صوفی، آن است که لباس پشمینه خشنی می پوشیده اند و نیز لغت «تصوف» مصدر باب تفعیل است که معنای آن پشمینه پوشیدن است. لغت «صوفی» در اول به مناسبت آن که لباس زهاد، صوف یعنی از پشم بوده، پیدا شده. بعدها مترادف با لغت «عارف» شده است. اعم از این که آن عارف لباس پشمی بپوشد یا نپوشد به طوری که در لغت عرب، اصطلاح «لبس الصوف» به معنی عارف شدن است و در زمره فقرا و صوفیه درآمدن است. (غنی، 1369، 46-45)
دکتر حلبی در کتاب مبانی عرفان، در مورد بحث مذکور، چنین می نویسد:
نمی توان نتیجه گرفت که هر کس که پشمینه پوشیده «صوفی» می شده است. چه در طول تاریخ تصوف، ملاحظه می شود که هر چند شعار ظاهری این جماعت پیشینه پوشی بوده، ولی شعار باطنی ایشان صفای باطن و به تعبیر مولوی «صفوت طلبی» بوده است.» (حلبی، 1385،41)
و نیز در جای دیگر می نویسد: صوفیان آن کسانند که همواره می کوشند، نفس خود را بپالایند و خود را از آلایش های درونی و ریا و تزویر برهانند و آن را بدین طریق فانی سازند، تا خود را به مرحله «بقا در خدا» رسانند.» (همان،35)
دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 145 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 91 |
چکیده
بحران هویت از جمله مفاهیمی است که از دیرباز مورد توجه روانشناسان و جامعه شناسان قرار گرفته و تحقیقات گوناگونی پیرامون ابعاد گوناگون آن و عوامل موثر بر روی آن صورت گرفته است. روانشناسان بیشتر بحران هویت را در دوره نوجوانی و اثرات گذر او از نوجوانی به جوانی توجه کرده اند. و جامعه شناسان بحران هویت را در حالت گذر از جامعه سنتی به صنعتی، این بحران را ریشه یابی می کنند. در چرخه زندگی ، دوره نوجوانی به منزله یکی از دوره های مهم محسوب میشود. گذر موفقیت آمیز از نوجوانی به بزرگسالی منوط به سازش یافتگی های روانشناختی ، اجتماعی و زیست شناختی است.
هدف این پژوهش مقایسه دانش آموزان ناشنوا و دانش آموزان عادی در ابعاد گوناگون ویژگی های هویتی بوده است.
برای این هدف تعداد 60 نفر از دانش آموزان ناشنوا و عادی منطقه 1 تهران انتخاب شدند و به وسیله مقیاس سنجش هویت بنتون و آدامز مورد آزمایش قرار گرفتند.
با استفاده از آزمون آماری t برای گروه های مستقل فرضیه های تحقیق مورد بررسی قرار گرفتند. بعد از تحلیل داده ها اهم نتایج به شرح زیر بوده است:
1-دانش آموزان ناشنوا در مقایسه با دانش آموزان عادی در هویت آشفته نمرات بالاتری داشته اند و تفاوت دو گروه معنی دار بوده است.
2-بین دانش آموزان ناشنوا و عادی در هویت از پیش تعیین شده تفاوت معنی داری وجود نداشته است.
3-بین دانش آموزان ناشنوا و عادی در هویت تاخیری تفاوت معنی دار وجود نداشته است.
4-دانش آموزان عادی در مقایسه با دانش آموزان ناشنوا در هویت موفق از نمرات بالاتری برخوردار بودند و تفاوت دو گروه معنی دار بوده است.
فصل اول
مقدمه پژوهش
1-1. مقدمه
خانواده کوچکترین جزء اجتماع است . اجتماعی که از خانواده های سالم تشکیل شده باشد. اجتماعی سالم خواهد بود و شرط آنکه خانواده ای سالم باشد، این است که افراد آن سالم باشند. لذا برای بهبود وضعیت اجتماع مهم ترین مسئله تلاش برای بهبود وضع خانواده و افراد آن است. خانواده اولین محیطی است که شخصیت کودک را شکل می دهد و محل انتقال سنت ها باورها و انواع مختلف شناخت هاست. کودک اولین قدم های اجتماعی شدن را در خانواده بر می دارد و در نهایت به موجودی اجتماعی تبدیل می شود . اولین هویت اجتماعی فرد در خانوداه فراهم می شود . احساس هویت یافتگی و اندیشمند بودن در خانواده شکل می گیرد و رشد می کند. این احساس ها آموخته می شوند و خانواده محلی است که چنین احساس هایی را به افراد می آموزد.
ساختار خانواده تاثیر مهمی در رشد عاطفی و اجتماعی نوجوان دارد. روابط پدر و مادر با یکدیگر و فرزندان نقش تعیین کننده ای در سلامت روانی نوجوان بر جای میگذارد. اگر این روابط بر اساس اصول درستی استوار باشد می تواند نوجوان را در گذر این مرحله دشوار ، یاری رساند و اگر نامناسب باشد زمینه برای ایجاد مشکلات و انحرافات فراهم می گردد.
نوجوانی دوره رشد سریع جسمی است. تغییرات شدید جسمی بر رشد عاطفی نوجوان تاثیر می گذارد و او را دچار اضطراب تعارض ، ناآرامی، زود رنجی و... می کند. از نظر ذهنی نوجوان در این دوره کمتر به واقعیات توجه دارد و به رغم رشد عقلی ، رفتارش بیشتر تابع عواطف و احساسات است تا تفکر و منطق به جای پرداختن به واقعیات به دنیای تخیلات پناه می برد. به عقاید و نظرات دیگران وابستگی فراوانی پیدا کرده و در برابر مشکلات و موقعیت ها تصمیم بگیرد و این امر او را به شدت آسیب پذیر می سازد.
نوجوانی دوران شکل گیری هویت فردی است. در این زمینه نقش خانواده و جامعه جایگاه ویژه ای دارد. این هویت یابی از طرفی به دوران کودکی ارتباط می یابد، چون پایه و اساس مرحله نوجوانی، دوره کودکی است که به نقش خانواده به ویژه پدرو مادر بستگی دارد. می دانیم نوجوان از خانواده خود الگو می پذیرد. اگر پدر و مادر از نظر رفتاری الگوهای مناسبی ارائه دهند همانند سازی نوجوان با آنها هویت را در جهت مثبت شکل میدهد. ولی اگر همانند سازی های نامناسب با الگوهای ناموفق والدین باشد ، روند هویت یابی نوجوان را مختل می کند. در این زمینه اختلالات خانوادگی به ویژه اگر در حضور نوجوان مطرح گردد تاثیر منفی در جریان تشکیل هویت وی به جای می گذارد و او را دچار اضطراب نگرانی و ناراحتی می کند. نوجوان با همسالان و گروهای دیگر اجتماعی نیز همانند سازی می کند.در این زمینه دنیای او وسیع تر وارتباط او با محیطهای دیگر بیشتر از دوران کودکی است. هر قدر ارزش های حاکم بر خانواده ، مدرسه ، همسالان و جامعه هماهنگ تر و نزدیک تر باشد، هویت یابی نوجوان سالم تر و آسان تر خواهد بود. در غیر این صورت ، نوجوان دچار سردرگمی، تعارض و بحران خواهد شد.
عدم موفقیت نوجوان در کسب هویت خود به هر دلیل که باشد منجر به بحران خواهد شد و اگر نتواند بر این بحران غلبه یابد این امر به شکل دهی هویت منفی می انجامد. و سبب رفتارهای ضد اجتماعی ناسازگارانه و انحرافات گوناگون می گردد.
در واقع هویت پدیده یا حالتی است غیر قابل توصیف صرفاً یک احساس است. نوعی احساس استقلال اینکه یک «من» مبهم و ناشناخته وجود دارد و بحران را می توان بر یک وضعیت یا شرایط خطر آفرین ، بی ثبات ، ناپایدار و دچار اختلال اطلاق کرد و مسایلی مانند وابستگی سیاسی ، اقتصادی، تقلیدها، شکست ها و عدم موفقیت ها و بی کار شدن بسیاری از افراد علل تشدید بحران هویت است( سینایی، اندیشه نامه فرهنگ).
یکی از مهم ترین مسائلی که باعث آزار دادن نوجوان می شود این است که با پشت سر گذاشتن دوران کودکی و ظهور تغییرات فیزیکی و روانی نیازهای جدیدی را احساس می کند و خود را کودک سابق نمی بیند. و به این سوال می رسد که«من کیستم؟» در جوامع ابتدایی که الگوی شکل پذیری و همانند سازی و نقش های اجتماعی محدود بر هویت یابی برای نوجوان ساده بود. نوجوان در آن جامعه به سادگی نقش های تازه را می پذیرفت و رفتار قابل قبولی داشت، ولی در جامعه پیچیده امروز که به سرعت تغییر می یابد هویت یابی برای نوجوان دشوار است.
در هنگام بحران هویت نوجوان شدیداً دچار اضطراب و ناراحتی ذهنی است و نمیتواند جنبه های مختلف شخصیت خود را در یک خویشتن قابل و هماهنگ ، سازمان دهد. و یکی دیگر از مسائلی است که نوجوانان با آن روبرو هستند. هویت حرفه ای است که طرح ریزی برای شغل آینده، تشخیص متناسب حرفه، با استعداد و ذوق خویش برای نوجوان اهمیت فراوانی دارد و عدم موفقیت نوجوان در این زمینه باعث ابهام و سردرگمی نوجوان شده و نوجوان دچار بحران هویت می گردد.
طبق دیدگاه راجرز[1](1972) بحران هویت باعث اشکال در سازگاری و اشکال در هویت اجتماعی نوجوان می شود . اریکسون خصوصیاتی را که در هنگام بحران هویت جنبه پاتولوژیک پیدا می کند به صورت زیر بیان می کند:
1)عدم توانایی در ایجاد روابط شخصی که حاصل آن کناره گیری و روابط متقابل کلیشه ای و قالب است.
2)اختلال در پیش بینی زمان، با اعتقاد نداشتن به این که زمان ممکن است باعث تغییر می شود.
3)اختلال در تلاش و کوشش همراه با عدم تمرکز و توجه به کارهای بی نتیجه و بیم از رقابت.
4)انتخاب هویت منفی و کارهایی را کسرشأن خود دانستن ، در صورتی که متناسب با فرم خانوادگی و اجتماعی است.
ضمن اینکه جامعه ما جامعه ای جوان است. از آنجاکه بخش مهمی از مسئولیت و بار زندگی فردی و اجتماعی بر دوش همین نسل جوان است توجه به وضعیت این بخش اعظم نه تنها برای درک و فهم آنها به لحاظ روانشناسی و جامعه شناختی بلکه از نظر سیاسی و اقتصادی اهمیت فراوان دارد. اگر این نسل گرفتار وابستگی از پیش تعیین شده شوند در حرکت پویایی و کارکردهای جامعه، کندی و رخوت به وجود می آورد. برای آنکه جامعه بتواند به حیات خود ادامه دهد گروه میانسال علاوه بر مسئولیت خود باید بتواند مسئولیتهای جوان را نیز مورد توجه قرار دهد.(صنعتی 1372)
2-1. بیان مسئله
در حال حاضر اطلاعات دقیقی درباره هویت یافتگی نوجوانان در کشور وجود ندارد. یکی از دلایل این امر فقدان ابزار سنجش مناسب در این زمینه می باشد و با توجه به گستردگی حالات هویت موجود در بین نوجوانان به خصوص در مقایسه با دانش آموزان ناشنوا و دانش آموزان عادی ما را بر آن داشت تا بررسی های مورد نظر را در این زمینه مورد اجرا گذاریم. مرور بر دوره نوجوانی با زیر سوال بردن ارزش های پذیرفته شده دوره کودکی همراه است . نوجوان با تردید در آنچه که مورد قبول والدین و بزرگسالن جامعه است سعی می کند تا به یک بازنگری اساسی پذیرفته های قبلی خود بپردازد. وجود تغییرات بدنی و روانی در نوجوان آن چنان سریع و گسترده است که نوجوان را در بدست آوردن یک تعریف جدید از خود با دشواری های اساسی روبرو می کند. اختلاف نظر با والدین، سردرگمی نوجوان در انتخاب های اساسی که در دوره نوجوانی نیز کاملاً تصریح نمیشود، سلامت روانی نوجوان را مورد تهدید قرار می دهد. بسیاری از آسیب های روانی و اجتماعی در دوره نوجوانی اتفاق می افتد.(رحیمی نژاد به نقل از نولروکالان -1991)
اصولاً هویت یافتگی نوجوان بدون تصمیم گیری درباره شغل ، زندگی ، مذهب و نقش جنسی امکان پذیر نیست، در واقع مشکلات هویتی موجود در بین افراد جامعه به خصوص بزرگسالان به دلایل عمده ای شایع می باشد که این مشکلات باید در دوران نوجوانی مورد بررسی قرار بگیرند. مطالعاتی درباره این موضوع در سایه کشور ها با عناوین مختلفی صورت پذیرفته است اما در ایران مطالعات عمیق و دامنه داری که ابعاد گوناگون هویت را مورد بررسی قرار دهد صورت نگرفته و موضوع مورد نظر آنچنان که باید گسترش نیافته است. این مطالعه بخشی از این حیطه علمی را پوشش می دهد.
ارتباط هویت با ناشنوایی:
نوجوانی تحت هر شرایطی و برای تمامی افراد مرحله ای از دوران زندگی است که فرد در آن با بحران های زیادی مواجه می شود. از نظر شلزینگر و میدو(1971) نوجوانی زمان تحمل استرس خاصی برای کودکان ناشنوا و والدینشان است. از این نظریه کاملاً مشخص است که نوجوانان ناشنوا هم مانند نوجوانان عادی با بحران هویت و هویت یابی روبرو می شوند. به خصوص در خانواده هایی که از بین چند فرزند آنها هم کودک ناشنوا متولد شده باشد و هم کودک عادی. نوجوانی مقطع زمانی است که شکاف بین کودک ناشنوا و کودک شنوا به اشکال متعدد وسیع تر می شود. مسلم است الگوهای اجتماعی شدن و هویت یابی در کودک ناشنوا متفاوت از الگوهای خواهر و برادر شنوای اوست. اما خانواده در این زمینه نقش بسزایی دارد. خانواده اولین نظام اجتماعی است که اکثر کودکان به آن تعلق دارند. و برای این کودکان خانواده اولین و مهم ترین راه برای شکل گیری هویت و پیدا کردن آن، به شمار می رود. بنابراین ، برقراری ارتباطی صریح و پایدار امری ضروری است. در واقع خانواده می تواند نقش مهمی برای هویت یافتگی فرزندان ناشنوایشان ایفا کنند. فرد ناشنوا به دلیل نقص شنوایی اش ممکن است در نوجوانی با بحران های زیادی مواجه شود. وشاید یکی از دلایل این امر این باشد که آنها تفاوت قابل ملاحظه ای بین خود و دیگران می بیند و ممکن است در سن نوجوانی ، یعنی دورانی که افراد به شناخت خود می پردازند، دورانی که به استقلال روی می آورند و دورانی که میخواهند برای آینده خود برنامه ریزی کنند و هویت فردی ، اجتماعی و شغلی خود را بیابند. با بحران ها و مشکلات قابل توجهی مواجه شوند. و در واقع موضوعی هم که ما در این پژوهش به دنبال آن هستیم همین است. یعنی در پایان این تحقیق ما بدانیم که:
آیا هویت یابی با ناشنوایی ارتباط دارد؟
آیا نقص شنوایی به هویت یابی نوجوان تاثیر می گذارد؟
آیا افرادی که سازگاری مطلوبی از خودشان می دهند و از هویت موفقی برخوردارند جزء افراد عادی و بدون هیچ نقص شنوایی هستند؟ یا اینکه افراد ناشنوا یا کم شنوا هم می توانند به هویت یافتگی برسند(با وجود محیط غنی آموزشی)؟
آیا در هویت یافتگی افراد ناشنوا با افراد عادی تفاوت معناداری وجود دارد؟
3-1. متغیرها
1)متغیر مستقل: بحران هویت
2)متغیر وابسته: ناشنوایی
4-1. اهمیت پژوهش
مطالعه در زمینه مسائلی که مشکلات هویتی در بین نوجوانان و جوانان فعال است از زمینه های پژوهشی جدید محسوب می شود. با مطالعه بر روی ادبیات و پیشینه تحقیق در داخل کشور، تحقیقات قابل توجهی به چشم نمی خورد . این مطالعه و پژوهش ضمن اینکه می تواند شوقی برای پژوهشگران دیگر باشد، در نوع خود می تواند بخشی از مسائل و مشکلات هویتی دانش آموزان را توصیف کند. در ضمن تحقیقات و پژوهش های انجام شده در سایر کشورها حکایت از ان دارد که مسائل هویتی در بین دانشجویان و دانش آموران رو به تزاید است و این تحقیق ضمن بررسی این موضوع زمینه های لازم را برای بررسی بیشتر این موضوع فراهم می کند.
موضوع هویت یابی و بحران های آن از اهمیت خاصی برخوردار است و موضوعی است که در تمام مراحل زندگی فرد مطرح می باشد. ولی در مرحله نوجوانی بیشتر از مراحل قبل قابل توجه است و نیز این موضوع از جمله موضوعاتی بود که از نظر من در هر جامعه ای و با هر فرهنگی حائز اهمیت است.
5-1. ضرورت پژوهش
نوجوانی یک دوره از شیر گرفتن روانی است که شخص پشت سر می گذارد و به سمت استقلال و استحکام روانی پیش می رود. این دوره نیازمند آموزش های ویژه است تا نوجوان بتواند این دوره را که در آن با هویت یابی و بحران های آن روبرو می شود را با موفقیت پشت سر بگذارد و برای نیل به این هدف احتیاج به تحقیق و پژوهش های زیادی در این زمینه وجود دارد و علی رغم اینکه جامعه ما جزء جامعه هایی است که جمعیت جوان آن بیشتر از بزرگسالان آن است آنچنان که باید به این موضوع نپرداخته اند و از نظر من این موضوع و پرداختن به آن از ضروریات هر جامعه است.
سلامتی روانی یکی از پایه های مهم و اساسی هر جامعه است. جامعه ای که فرد آن نقش مهمی در این زمینه از خود ایفا می کنند و اساس سلامتی روانی هر فرد هویت یابی موفق اوست. در نتیجه این موضوع از اهمیت و ضرورت ویژه ای در هر جامعه برخوردار است.
6-1. فرضیه های پژوهش
با توجه به مسایل مطروحه و با استناد به زمینه های نظری و پیشینه تحقیقی فرضیه های این مطالعه به شرح زیر صورت بندی شده:
1) بین دانش آموزان ناشنوا با دانش آموزان عادی در هویت آشفته تفاوت معنی داری وجود دارد؟
2) بین دانش آموزان ناشنوا با دانش آموزان عادی در هویت از پیش تعیین شده تفاوت معنی داری وجود دارد؟
3) بین دانش آموزان ناشنوا و دانش آموزان عادی در هویت تاخیری تفاوت معنی داری وجود دارد؟
4) بین دانش آموزان ناشنوا با داشن آموزان عادی در هویت موفق تفاوت معنی داری وجود دارد؟
7-1. تعاریف مفهومی و عملیاتی
-تعاریف مفهومی. هویت: بر اساس دیدگاه اریکسون هویت یعنی احساس فردیت و یگانگی، هویت یعنی هماهنگی و یکپارچگی بین آنچه را که از خود تصور می کنیم و ان تصویری که دیگران از ما دارند. هویت تمامیتی است در دوره نوجوانی .
بحران هویت: مرحله ای از دوران زندگی فرد که نوجوان دچار سردرگمی شود و برای غلبه بر این حالت بحرانی باید بتواند برای سوال های خود پاسخی منطقی داشته باشد تا بتواند خود را باور کند. این دوران نه به گذشته متعلق است و نه به آینده. به عبارتی نوجوان نه کودک است نه بزرگسال یعنی تا سال های طولانی نداند هدفش چیست؟ نداند باید چه کسی شود.
تعریف ناشنوایی: ناشنوایی نوعی نقص شنوایی است یعنی وضعیتی که یادگیری از طریق گوش و شنوایی ممانعت می کند (نورثون و داونس ، 1991 نقل از هانت 2002)
-تعاریف عملیاتی. تعریف هویت: در این پژوهش عبارتست از نمره ای که آزمودنیها از مقیاس سنجش حالات هویت خود را بدست می آورند که در این تحقیق از مقیاس سنجش هویت بنتون وآدامز استفاده شده است.
تعریف ناشنوایی: در این مطالعه ناشنوایی یعنی حالتی که توسط معیارهای سازمان ملی ناشنوایان تعیین شده باشد
فصل دوم
ادبیات و پیشینه پژوهش
1-2. مقدمه
فصل دوم پژوهش حاضر شامل دو قسمت کلی ذیل خواهد بود:
اول: بررسی پژوهش های انجام شده در مورد موضوع تحقیق و نیز تحولات آراء و عقاید پیرامون مسائل پژوهش که به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم از منابع مختلف مطرح گردیده است.
دوم: استنباط و استنتاج از ماحصل پژوهش حاضر عقاید و تفکران اصلی موضوع پژوهش و روابط گوناگون که می تواند در اثر این پژوهش ها و عقاید و تفکرات وجود داشته باشند.
درضمن شیوه بررسی پیشینه پژوهش حاضر بر مبنای اصول ذیل می باشد:
1- بررسی تاریخچه موضوعات به شیوه تقدم زمانی، از روزگاران باستان تا عصر حاضر انجام شده است.
2- همراه با بررسی تحولات تاریخی با شیوه تقدم زمانی موضوعات مورد بررسی نیز از موضوعات کلی به سوی موضوعات جزئی و دقیق تر مطرح گردیده اند.
3- به دلیل اینکه تا چند دهه اخیر تحقیقاتی رسمی و شاید غیر رسمی و حاشیه ای در حدود بحران هویت انجام گردیده است. به موضوعاتی که بر مبنای فرض ریشه اصلی موضوع بحران هویت بوده اند، پرداخته شده است. بنابراین ابتدا به مطالعات مربوط به موضوعات زمینه ساز بحران هویت پرداخته و سپس به موضوعات پیرامونی بحران هویت مانند همانند سازی پرداخته و در نهایت تحقیقات مستقیم در مورد موضوع پژوهش مورد مطالعه و بررسی قرار می گیرد.
2-2. ریشه تاریخی در مورد نوجوانی
ریشه موضوع نوجوانی و بحران هویت ناشی از آن را شاید بتواند در اساطیر و فرهنگ باستانی ملل گوناگون یافت.
به عنوان نمونه در اسطوره های مذهبی آدم و حوا به عنوان اولین انسانها پس از عصیان از بهشت رانده می شوند و هویت فرشته گون آنها که مظهر پاکی و عبودیت است به هویتی بشری که معجونی از صواب و گناه است تبدیل می شود. شیطان نیز پس از عصیان از دسته الهی مبنی بر سجده بر آدم و به دلیل غرور ناشی از عبادت بسیار به زمین رانده شده و هویتی کاملاً مغایر هویت قبلی تغییر پیدا می کند.(شریعتی، 1354)
در دوره های بعدی فرهنگ و زندگی بشری جریانات مشخص تری را از وجود نوجوانی و بحران های آن در فاصله دوره کودکی و جوانی به چشم می خورد. به عنوان نمونه در کشور روم باستان پلوتارچ[2] از اهمیت تعلیم و تربیت نوجوانان و لزوم واگذاری مسئولیت به آنها برای تاثیر بهتر در دوره جوانی و این موضوع می تواند بیانگر این امر باشد که در کشورهای باستانی و اساطیری نیز اصولاً موضوع نوجوانی وجود داشته و مورد توجه بوده است(مولر[3]، 1367)
در قرن هجدهم ژان ژاک روسو[4] فرانسوی در کتب معروف خود وقایعی دقیق که از 12 تا 15 سالگی فرد روی می دهد شرح داده و دوران فوق را دوران «سن عقلی» نامیده است.
همچنین یستازی مربی معروف سوئیسی در اواخر همین قرن با نوشته های خود این عقاید به وجود آورد که ظرفیت درک و مهارت نویسی نوجوانان بیش از مقداری است که قبلاً تصور می شده است (مولر، 1367)
در همین قرن فروبل[5] پس از سالها بررسی در مورد تعلیم و تربیت نوجوانان مجله معروف خود را اظهار نمود که والدین باید در عصر فرزندان خود زندگی کنند نه اینکه فرزندان را مجبور کنند در عصر آنها زندگی کنند(مولر 1367)
در قرن نوزدهم هربارت[6] در نوشته های خود تاکید کرد که سنین 10 تا 17 سالگی از مهمترین دوره های زندگی هر فرد است که در آن قابلیت یادگیری به حد اعلای خود میرسد و این موضوع را با دلایل و شواهد و تجربه های خود به طور مفصل مورد بررسی قرار دارد. افکار و نوشته های روبل هربارت در افکار استانلی در اواخر قرن نوزدهم درباره نوجوانی تاثیر داشته است.
در سال 1381 ، در اولین بررسی آماری در مورد نوجوانان رابرتن انگلیسی در مطالعات خود ظهور علائم بلوغ و بحران های ناشی از آن را بر روی 200 دختر نوجوان تشریح نموده. به عقیده وی دوره بلوغ از 11 تا 20 سالگی متغیر است و در این دوره بحرانهایی در روحیات فرد رخ می دهد. همچنین رابرتن اولین کسی بود که بر خلاف عقاید رایج و بر مبنای آن اظهار نمود که آب و هوا در تشریح بلوغ مسائل روانی و جسمی آن تاثیر می گذارد این موضوع بعدها به وسیله تحقیقات میلز[7] تائید و تکمیل گردید.
در سال 1891 بر نهایم ولانکستر[8] در تحقیقات خود با استفاده از پرسشنامه و خاطرات ثبت شده نوجوانان مطالعاتی را در زمینه مشکلات نوجوانی انجام داده و برای اولین بار به طور رسمی اعلام نمود که: والدین و مربیان باید از روانشناسی نوجوانی و بحران های آن ، اطلاع داشته و موسساتی برای آموزش این امر دایر گردید. این پژوهشها به ویژه در کشورهای توسعه یافته مورد توجه واقع گردید و تاکنون هم در مسائل کاربردی و عملی برای نوجوانان در آن کشورها می باشد.
همچنین در قرن نوزدهم در حیطه نظری، دانشمندان بزرگی چون داروین و اسپنسر[9] تکامل انسان از کودکی تا بزرگسالی را به شکل الگوی پپیش ساخته پیشنهاد نمودند ولی توجهی به فرهنگ و محیط و اثرات آن بر فرد که موضوع بحران هویت را هم به طور عمده شامل می شود نداشتند. (اسماعیلی ، 1375)
داروین و اسپنسر معتقد بودند ریشه و تکامل ویژگیهای ذهنی و رفتاری نوجوانان غیر قابل اجتناب است و کودک و نوجوان باید مراحلی را طی کنند تا به بزرگسالی برسند و این امر اجباری و یکسان بوده و حتماً باید طی شود.
در مجموع تا پایان قرن نوزدهم نویسندگان و محققان دیگر چه قبل و چه بعد از دانشمندان و محققان یاد شده به بررسی و تحقیق درباره مسائل نوجوانان پرداختند و مطالب عمده ای که به صورت مشترک یادآور شدند این بود که دوره نوجوانی به کلی از دوره کودکی و بزرگسالی متمایز و ویژگی های خاص خود را دارد و در این دوره بحرانهای مختلفی در زندگی نوجوان رخ می دهد که علتهای گوناگونی می تواند داشته باشد.
3-2. آراء تحقیقات در مورد نوجوانی در قرن بیستم
همان طور که ملاحظه شد نوجوانی و مسائل تابعه آن مانند بحران های نوجوانی پیرو جریانات علمی و فلسفی عصر خود بوده است. بر همین مبنا در گذشته بحرانهای نوجوانی عمدتاً کلی و به عنوان مثال جزو مسائل تکاملی و رسش[10] قلمداد می گردیده است.
شاید به همین دلیل نگرشهای یک بعدی به کل مسائل نوجوانی و اینکه ابعاد اجتماعی و روانی نوجوانی مورد توجه قرار نگرفت باعث شد تا پایان قرن نوزدهم تحقیقات جداگانه و مشخصی از نوجوانی و بحران های آن انجام نگیرد. در حالیکه توجه به ابعاد فوق در قرن بیستم باعث وسعت و تنوع تحقیقات و افکار و آراء درصد نوجوانی شده و جوانی متنوعی ازعلل رفتار نوجوان را مطرح و مورد بررسی قرار داد. البته تغییرات و تحولات فوق نیز در قرن بیستم امری ناگهانی نبوده بلکه فرآیندی کاملاً تدریجی و پیچیده بوده که در اینجا به ذکر اهم این تغییرات پرداخته می شود.
از اولین پیشگامان علمی روانشناسی نوجوانی در قرن بیستم استانلی هال است. که در مکتب غربی آلمان روانشناسی را فرا گرفته و بر مبنای آن یافته ها در کشور خود آمریکا آزمایشهای تجربی بسیاری را با کودکان و نوجوانان انجام داده.
دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 308 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 215 |
سرزمین کهنسال ایران از دیرباز مهد پرورش دانشمندان و ادیبان بسیاری در زمینه های مختلف بوده است که آثار باز مانده از آنها جایگاه خاصی برای این کشور در میان سایر ملل جهان به وجود آورده است. در بین شهرهای هنر پرور این سرزمین نیز برخی از آنها، مقامی بس رفیع به خود اختصاص داده اند که شهر اصفهان از آن جمله می باشد.
اصفهان نامی آشنا در تاریخ و فرهنگ و ادبیات عربی است زیرا بزرگان و نام آوران بسیاری که از آنان، کتابها و آثار پر بها و ارزشمند باقی مانده منسوب به این شهر می باشند.
زبان و ادبیات عربی در این خطه از قرن چهارم هجری شکل می گیرد و در سده های پنجم و ششم به اوج خود می رسد به طوری که در سده چهارم هجری، اصفهان، بغداد ثانی لقب یافت.
در بررسی ادبیات منظوم عربی در اصفهان از سده ی چهارم تا ششم هجری به مضامین مدیحه سرایی و اشعار حکمی و وصف که بیش از سایر موارد در میان سروده های شاعران عربی سرای اصفهانی به چشم می خورد و نقطه مشترک میان اکثر آنهاست پرداخته شده است.
شکر و سپاس بی قیاس خداوند عزوجل را سزاست که یگانه بی همتا و آفریننده باغ رنگارنگ این جهان زیباست، او که در ایجاد این کائنات عظیم و این ستارگان درخشان و کهکشانهای وسیع بی سقف و بی ستون و این آسمان بلند نیلگون به نصیر ووزیر محتاج نگشت و در خلقت موجودات مشاورت نفرمود، بخشنده بی منت، آفریدگار پر رحمت، ارحم الراحمین.
افضل صلوات و اکمل تحیات برسید مرسلین و خاتم نبیین، مفخر موجودات، سرور کائنات، شفیع موید رسول مسدد ابوالقاسم محمد (ص).
از دورترین ادوار تاریخ تاکنون همواره طبع لطیف و اندیشه ظریف و قدرت خلاق قوم ایرانی همراه با خلق و خوی نرم و روحیه ی حساس، این ملت را از دیگر اقوام متمایز ساخته است. آنها همواره نقش بسیار مهمی در رشد و توسعه ی علم و ادب از زمانهای قدیم تا کنون ایفا نموده اند. چنین نقشی در توسعه زبان و ادبیات عربی نیز چشمگیر بوده است.
بر کسی پوشیده نیست که علوم زبانی از جمله صرف و نحو و بلاغت، به دست ایرانیان فرهیخته پرورش یافت و به حد کمال رسید. نام بزرگانی چون سیبویه و ابو علی فارسی و نیز سکاکی و خطیب قزوینی و امام فخر رازی همواره بر تارک این علوم می درخشند. کتابت عربی نیز از آغاز حیات فنی خود، پرورش یافته ی ذوق ایرانیست تا آنجا که گفته شده است «بدئت اللکتابه بعبد الحمید و ختمت بابن العمید» هر دو شخصیت مذکور که آغاز و سرانجام کتابت به آنها نسبت داده شده است از نژاد ایرانی اند و سبک نگارش ابن عمید از سده ی چهارم هجری تا سالیان آغازین نهضت ادبی معاصر عربی به عنوان سبک غالب درنزد عموم نویسندگان عربی به شمار می آمد.
در میان شهرهای این سرزمین یگانه، اصفهان بزرگ به شهادت آثار شگرف باستانی و کتب ارزشمند علمی و ادبی که زینت بخش موزه ها و کتابخانه های معروف دنیاست با ارائه و عرضه نوابغ علمی و شعرای برجسته، جایگاه ویژه و ممتازی را به خود اختصاص داده است.
با توجه به اینکه سده ی چهارم تا ششم هجری زمان شکوفایی ادب عربی در اصفهان می باشد لذا در پایان نامه مذکور برآنیم که با معرفی شاعران عربی سرای اصفهان و بررسی سروده های ایشان، سیر تغییر و تحول ادبیات منظوم عربی را در این خطه، مورد تحقیق و ارزیابی قرار دهیم.
یا اصفــهان ترنمی انغــــامی و تجملی بجمالک الــــــــمترامی
و تبختری بحضاره شـــیدتها وقد اعتلت بسموک المتســــــامی
و تسنمی ظهر الجـــبال الشمـ ـم حیث تشامخت بشموخک القوام
و تزینی بحدائق الزهـــــرالتی قد زینت «زاینده رود» الــــــنامی
سحرالربیع اتی لینزل فــی ربو عک فا قبلیه بــــقدک الـــــهندام
والصیف فی سیما سمائک یحتمی بحمیم حـــــب فـی سناک الحامی
هذا خریفک جنه فرشــــت باو راق تــــجنن قـــــلبی المــــهتام
اما الشتاء فانت فیه عروســـــه هیـــــــا ارقصی فـــی نشوه وهیام
عجبا لریشه راسم رسم الجــما ل ویاله مـــــــن خــــــالق رسام
رسم الجمال بنهرک الساری الذی یجری کـــــــجیش باســـل مقدام
بلجین ماء یرتدی ثوب الـعروس ویلتوی فـــــــی مجمــــع الاجام
بزئیر ریج قد تزمجرفی هــــضا بک مثــــــل صوت الهیثم الضرغام
مالی اراک طـــروبه مــــشتاقه و هل شمـــمت شذا الهوی بکلامی؟
ام اطربتک ریاح شـــوق زودتک تالقاً فـــــــی وجهـــــــک البسام
اوقد اتـــــاک مســــافر او زائر قد حل فیــــــــک فقمت للا عظام
یاضیف هذی جـنه الفردوس فاد خل فی ثــــــــراها آمــــنا بسلام
فنزلت اهلا نــا عـــمین بقولهم لکنهـــــــم فــی الفعل کالصمصام
و وطئت سهلا یرتوی بجداول الـ انهــــــــار تجــــری اسفل الاقدام
هذی صفاهان الـتی ربت لـــکم من راغــــــب لا بــی نعیم السامی
اسمع غانی الاصفهانی و انس مـا تشـــــــــکومن الاوجاع و الا سقام
هذی مـــــدینه نخـــبه شعریه ضاهـــــــت جریرا بـــــل ابا تمام
والبــــحتری و ابافراس و ان هم کـــــــانوا فوارس حــــلبه الاقلام
ذاک الصحابی الجلیل «الفارسی» «سلمان» مــــــــنا اهل بیت کرام
العرب یعتبروننا کــــاعــــاجم بتـــــل نحن اعرب من اهالی الشام
فی الحق نحن نمـیل للاعراب لـ ـکنا عن الــــبطلان فـــی الاعجام
ما ظنکم بی اعجمیا یـنشد الاشـ ـعار تـــــــــروی غــــــله الهوام
ابیات حب بات یــــرویها الـوری فتــــــــداولت کــــــتداول الایام
لــــسنا أقل عــــروبه من أردن و مــــــــن الکویت فهـم بنوأعمام
قد نسبق البحرین فی الا بحارفی بحـــــــرین: علـــــم نا فع و غرام
فی أرضنا برزت صروح شامخت بعلو هامتهــــــا ذری الاهرام
بل نحن اعرق من عراق الرافدیـ ـن فکم لنا من عالم عـــــلام
کم قد صرفنا العمر فی نحو العرو به و البلاغه طیله الاعــــــوام
نحن الفوارس فی العروبه غیر ان لافضل بالاحســـــاب والاقوام
فالفضل بالآباء والاجـــــــداد لا یجدی اذاحلت دجــی الاظلام
یا ایها الخلان بورک جــــمعکم فی مجمع هبوا لشرب مـــدام
من کاس حب نابض بـقلوب من شربوا رحیق الحق فی الاسـلام
فتد فقط بغزیر علمکمو لـــــنا کتدفق الاشعار بالالـــــــهـام
وسلام خاقانی الیــــکم فانعموا بنعیم رب العز و الاکــــــــرام
یا اصفهان تـــــــرنمی اغنامی و تجملی بجـمالک الـــمترامی
اصبحت عــــاصمه الثقافه للذیـ ـن قدارتوا من منهل الاســـلام
د. محـــــــمد خــــاقانــی
از هنگامیکه تازیان با به دست گرفتن لوای اسلام از جزیره العرب بیرون تاختند و کشورهای هم جوار را گشودند زبان عربی همراه با گسترش اسلام در سرزمینهای حوزه تمدنهای اسلامی رواج یافت، پس ایرانیان نیز در این میدان بعد از پذیرش آیین اسلام در زمینه های علمی مختلف برای کمک به رشد نهال نو پای اسلام کمر همت بستند و از زبان عربی به عنوان وسیله ای مناسب برای انتشار یافته های علمی و ادبی در سراسر تمدن اسلامی بهره بردند و در تقویت و تحکیم بنای رفیع زبان و ادب عربی بیش از تازیان تلاش نمودند.
بتدریج ایران کانون علوم و ادب عربی گردید و در نتیجه علاوه بر دانشمندانی که به بررسی جنبه های مختلف علوم و معارف روی آوردند اهل ذوق و قریحه ادبی نیز سرودن اشعار عربی را آغاز کردند و آثار گرانبهایی را در این خصوص آفریدند.
در این میان، شاهد ظهور مراکز علمی وادبی بزرگی همچون اصفهان می باشیم که گاه حتی نام بغداد را نیز تحت الشعاع خود قرار می دادند. تبلور ذوق بی بدیل، هنر اصیل، خلاقیت شورانگیز، صفای دل انگیز، هوای روح بخش و چشم اندازهای زیبای اصفهان، این شهر را به منطقه ای رویایی و مقصد شیفتگان علم و ادب مبدل ساخت، البته خاستگاه این همه ذوق و هنر شکوهمند را باید درتراوش افکار و رفتار هزاران شاعر و ادیب و دانشمند گرانقدر اصفهانی جستجو نمود که در تلاطم امواج زمان، از این خطه ی دیبا، گوهری تابناک پرداختند و مکتب اصفهان را در شعر و ادب، حکمت و هنر آفریدند.
خطه اصفهان، این کانون رشد و بالندگی فرهنگ و هنر اسلامی – ایرانی، نه تنها مکتب زاینده ی ادب فارسی، بلکه سر چشمه جوشان ادب عربی نیز بوده است. بنا بر شواهد مکتوب تاریخی، ادبیات عربی از سده ی چهارم هجری در این منطقه شکل می گیرد و در سده های پنجم و ششم به اوج خود می رسد.
کتابهای تراجم و آثار تاریخی که، به جمع آوری آثار ایرانیان عربی سرای پرداخته اند و براساس مناطق جغرافیایی باب بندی و تفصیل شده اند بی استثنا بخشی را به شاعران اصفهان اختصاص داده اند. بررسی این کتابها و تامل در آنها از اهیمت و نقش شاعران اصفهانی در ادب عربی حکایت دارد به عنوان نمونه، ثعالبی در یتیمه الدهر در فصلی با عنوان «فی محاسن اهل العصر من اصفهان» در کنار وصف اهمیت این شهر، به معرفی شش تن از بزرگان شعر و ادب عربی اصفهان در عصر خویش پرداخته است.
مفضل ما فروخی اصفهانی در اثر جاودانه ی خویش «محاسن اصفهان» سروده های بسیاری را از شاعران اصفهانی و دیگران در وصف اصفهان و زیباییهای آن بیان نموده است.
با خرزی نیز در کتاب دمیه القصر، در فصل جداگانه ای بیش از ده تن از شاعران اصفهانی را بر شمرده و در مقدمه کتاب از سفر به شهرهای مختلف و از جمله اصفهان یاد کرده است.
عماد الدین اصفهانی که خود از ادیبان برجسته اصفهان است بخش دوم کتاب خریده القصر و جریده العصر را به فضلای عجم و فرس اختصاص داده و این بخش را با یاد فضلای اصفهان آغاز کرده و اصفهان را سزاوار این تقدیم دانسته است. وی حدود هفتاد نفر از بزرگان علمای اصفهان را معرفی نموده است.
نکته ی قابل توجهی که در سروده های اصفهانیان در این دوره ی زمانی، قابل ذکر می باشد کثرت مدیحه سرایی در میان آنهاست که این مساله با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر، امری عجیب به نظر نمی آید پس از آن به ترتیب اشعار حکمی و وصف، مضامینی هستند که بیش از سایر اغراض در بین منظومه های عربی سرایان اصفهانی دیده می شود، لذا در صدد برآمدیم که سه مضمون شعری فوق را با عنایت به حجم انبوه آن در میان سروده ها، مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم.
1. بیان اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم هجری.
2. بررسی چگونگی گسترش زبان و ادبیات عربی در اصفهان
3. بررسی مضامین شعری مدح، حکمت و وصف در این خطه در زمان مشخص شده و بیان موارد تقلید و نوآوری در آنها.
4. معرفی آثار و احوال شاعران عربی سرای اصفهان و بیان زندگی علمی و ادبی مشهورترین ایشان.
از زمان تاسیس رشته زبان و ادبیات عربی در دانشگاههای ایران، مقاله ها و پایان نامه های بسیاری در مورد تاریخ و ادبیات عربی در کشورهای مختلف نوشته شده و مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفته است، اما بندرت در خصوص تاریخ و ادبیات عربی در ایران، و ادبای ایرانی عربی سرای، کار تحقیقی صورت پذیرفته است البته این امر، طبیعی به نظر می رسد زیرا کتاب، که مهمترین ابزار تحقیق پژوهشگر در این رشته می باشد در موضوع مذکور، بسیار کمیاب و اندک است و به جز مطالبی پراکنده در برخی کتابهای موجود، چیز دیگری در دسترس محقق وجود ندارد.
در خصوص موضوع پایان نامه مذکور نیز باید به صراحت بیان کنم که تاکنون هیچ کار تحقیقی در این مورد انجام نشده و مطلبی در این موضوع مشاهده نگردیده است.
مطالب و مندرجات کلی این پژوهش، پس از بیان کلیات در فصل اول آن، در چهار فصل اصلی گنجانده شده است که در این قسمت به طور گذرا به این سر فصلها اشاره می کنم:
در فصل دوم، تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم هجری مورد بررسی قرار گرفته است. در این قسمت به چگونگی گسترش زبان و ادبیات عربی در اصفهان ومعرفی منابع اصلی در راستای موضوع پایان نامه پرداخته شده است.
در فصل سوم، ادبیات منظوم عربی در اصفهان مورد بررسی و تحقیق واقع شده است. در فصل مذکور، سه مضمون شعری مدح، حکمت و وصف که اکثریت قریب به اتفاق مضامین سروده های ادبای عربی سرای اصفهانی را تشکیل می دادند مطرح گردیده و در هر قسمت با بیان ویژگیهای این اغراض در دوره های پیشین و سپس عصر عباسی، به ذکر اشعار ادبای اصفهانی سده ی چهارم تا ششم هجری پرداخته و شرح حال کوتاهی از زندگی شاعران و آثار برجسته علمی و ادبی آنها ارائه شده است.
در قسمت اشعار حکمی نیز با تقسیم بندی موضوعی، سروده های حکمی شاعران اصفهانی در این دوره ی زمانی مشخص به صورت کامل جمع آوری شده و یک فرهنگ کامل از این مضمون شعری، تدوین شده است.
در فصل چهارم این پایان نامه ، آثار و احوال شاعران مشهور اصفهان مورد بررسی قرار گرفته است.
و در فصل آخر نیز به نتیجه گیری از بحث اکتفا شده است.
اصفهان از جمله شهرهایی است که شاید تاریخ و سابقه ی آن به سابقه و قدمت کشور ایران برسد و در عموم دوره های تاریخی از شهرهای بزرگ و معروف ایران به شمار می رفته است.
نویسندگان قدیم، بنای اصفهان را به تهمورث دیوبند سومین پادشاه از سلسله ی پیشدادیان[1] نسبت داده اند. اصفهان در دوره ی هخامنشیان به نام (گابا) و یا (گی) شناخته شده است که محل تقاطع راه های عمده و اقامتگاه سلطنتی شهر یاران هخامنشی بوده است کلمه ی (گابا) یا (گابن) ابتدا در ضمن جنگهای اسکندر و بعد در وقایع جنگهای جانشینان او در زبان یونانی ها راه یافت. (کتابی، 1375 هـ ، 1/ مقدمه)
نویسنده ی معجم البلدان در این خصوص، چنین می گوید: «برخی از اصحاب تاریخ و سیر، نام این شهر را به نام اصبهان بن فلوج لفطی بن یونان بن یافث می خوانند و ابن الکلبی، آن را به نام اصبهان بن فلوج بن سام بن نوح (ع) می داند.» (یاقوت الحموی، بی تا، 1/168)
او در ادامه از گفتار دیگر علماء چنین نقل می کند: «ابن درید معتقد است که اصفهان مرکب از (اصب) به معنی شهر در زبان فارسی و (هان) به معنی سوار می باشد پس اصفهان به معنی شهر سواران است. حمزه بن حسن نیز در تاریخ اصفهان خود، کلمه اصبهان را مشتق از لشکر می داند و هنگامیکه این لفظ را به فارسی برگردانند اسپاهان می گردد که جمع اسپاه است و اسپاه نام لشکر و سگ است و تناسب معنی این دو لفظ از یک نظر است که وظیفه هر دو پاسبانی می باشد پس اصبهان را به همین سبب که محل لشکر بوده اسپاهان خوانده و گاه به سگستان نیز تعبیر نموده اند» (همان)
اکثر پژوهشگران و نویسندگان بر این باورند که چون این ناحیه پیش از اسلام، به ویژه در دوران ساسانیان مرکز گردآمدن سپاه بوده و سپاهیان مناطق جنوبی ایران، مانند: کرمان، فارس، خوزستان، سیستان، ... در این ناحیه گرد می آمدند و به سوی محل نبرد رهسپار می شدند، آنجا را «اسپهان» گفته، سپس عربی شده و به گونه ی «اصفهان» درآمده است. (افشار سیستانی، 1378 هـ، ص 78)
مفضل بن سعد بن حسین ما فروخی اصفهانی[2] نویسنده ی کتاب «محاسن اصفهان» درباره ی این نام چنین می نویسد: گفته شده که در اصل، کلمه ی اصفهان اسفاهان بوده و در زمان حکومت ایرانیان گودرز بن گشواد برآن مستولی و مالک بود. او هر گاه قصد مبارزه و نبرد با دیگر سرزمینها را داشت هشتاد پسر صلبی وی که همگی از جمله ی سوارکاران جنگی و دلاوران صحنه ی نبرد و فرزانگان بودند به همراه فرزندان ونوادگانشان و سایر خدمتکاران با تجهیزات کامل جنگی جهت نبرد آماده می شدند و مردم به این لشکر مهیا برای مبارزه، اسفاهان می گفتند که بتدریج به همین نام شهره گشت (المافروخی الاصفهانی، بی تا، ص 6)
ما فروخی بار دیگر سخن از سپاه و سپاهی گری به میان آورده و چنین می نگارد: در روایت آمده است که اردشیر بابکان گفت هرگز بر هیچ حکومتی پیروز نشدیم و بر سرزمینی تسلط نیافتیم مگر آنکه اصفهانی ها به ما یاری رساندند.همچنین خسرو پرویز گفت که در حکومت و فرماندهی خویش، تنها با همکاری و کمک رسانی اهل اصفهان موفق شدیم. انوشیروان نیز در این مورد، لشکر و سپاه اصفهان را بر تمام لشکرهای جهان ترجیح داده و از میان آنها، فریدون و اطرافیانش را انتخاب می نماید (همان، ص 41-42)
گفتار بالا می رساند که این نام با سپاه و سپاهی گری ارتباط داشته است. واژه ی سپاه در پارسی باستان به معنی اسب نیز آمده است زیرا اسب جزء کار سپاه بوده است. اسب در نزد آریایی ها از جایگاه با ارزشی برخوردار بوده و بسیاری از بزرگان و یا نام آوران ایرانی به نام اسب، نام گذاری می شده اند، مانند: گشتاسب، لهراسب، جاماسب، .... که همه ی این نام ها، واژه ی اسب دارند. (افشار سیستانی، 1378 هـ ، ص 81)
منطقه ی مهم و استراتژیک اصفهان، در روزگار باستان از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و در مسیر مهاجران فلات ایران به سرزمین ایلام بوده است. در نیمه ی دوم هزاره ی چهارم پیش از میلاد مسیح، گروهی از ساکنان فلات مرکزی ایران از منطقه ی اصفهان کنونی راه دره ی کاروان را پیش گرفته و به دشت حاصلخیز ایلام گام نهادند.
شهر اصفهان، مرکز این منطقه ی مهم، روزگاری پایتخت ایران به شمار می رفته و در دوران ایلامی ها، استان کنونی اصفهان یکی از ایالت های کشور انزان یا انشان بوده است.
منطقه ی اصفهان در زمان هخامنشیان بسیار آباد بود و یکی از ایالتهای آن خاندان به شمار می رفته و ایالت انزان و مرکز آن به نام گابیان محل حکمرانی پادشاهان هخامنشی بوده است. (هنرفر، 1344 هـ، ص 1-3)
در دوران اشکانیان این منطقه یکی از ایالتهای پهناوری بوده که در حکمرانی پادشاه اشکانی قرار داشت و شهر اصفهان پایتخت آن بود و حاکم آن، عنوان شاه داشته است.
در زمان ساسانیان نیز استان اصفهان محل حکمرانی و سکونت اسپوهران یا اعضای هفت خانواده ی بزرگ ایرانی بوده است، این استان در دوران ساسانی اهمیت بسیاری داشت و مرکز سپاه بودن آن، نه تنها بر جنبه ی دفاعی و نظامی بودن منطقه مذکور بلکه بر ارزش جغرافیای آن نیز افزود. (افشار سیستانی، 1378 هـ ، ص 82)
پس از انقراض دولت ساسانیان، اصفهان نیز مانند بسیاری از شهرهای دیگر ایران در زمان عمر، دومین خلفیه ی مسلمین به دست عربها افتاد. جریان واقعه به صورت خلاصه از قرار زیر است:
پس از فتح نهاوند، عمر به عبدالله بن عبد الله بن عتبان که از جمله ی انصار بود فرمان داد تا با سپاهی برای فتح اصفهان حرکت کند و ابتدای سپاه او به فرماندهی عبد الله بن ورقاء ریاحی حرکت کرد و فرماندهی سمت راست و چپ لشکر نیز به دستور عمر، به دو سردار یکی عبدالله بن ورقاء اسدی و دیگر عصمت بن عبداله بن عبیده بن سیف سپرده شد، در این موقع اصفهان دارای نیروی توانمندی بود که فرماندهی آن با فاذوسفان بود. صف مقدم لشکر او تحت فرماندهی پیرمردی سالخورده به نام شهر براز جادویه قرار داشت آنها برای مقابله ی با اعراب از اصفهان بیرون آمدند و در دهکده ای از توابع اصفهان، دو لشکر با یکدیگر برخورد کردند و جنگ شروع شد. در این نبرد شهر براز جادویه - فرمانده ی قوای اصفهان – به دست عبدالله بن ورقاء کشته شد و لشکریان فرار کردند و از آنجا که فرمانده اصفهانیان پیرمرد بود اعراب،محل جنگ را «رستاق الشیخ» نامیدند که تا چند قرن این اسم باقی ماند و این منطقه اولین جایی بود که از اصفهان فتح گردید. آنگاه عبد الله از رستاق الشیخ به سوی جی حرکت کرد و آن را در محاصره گرفت فاذوسفان که عنوان شاهی اصفهان را داشت با لشکر خود از شهر خارج گردید و چون به عبدالله فرمانده کل قوای عرب رسید به او پیشنهاد کرد که، لشکریان من و تو دست از جنگ بردارند و فقط من و تو با هم جنگ تن به تن می کنیم، اگر مرا کشتی که سپاه اصفهان تسلیم تو خواهد بود و اگر من تو را کشتم لشکر عرب برای من خواهد بود، عبدالله بن عتبان این پیشنهاد را قبول نمود و با هم به مبارزه پرداختند چون روبروی یکدیگر قرار گرفتند عبدالله از فاذوسفان پرسید، جنگ را من آغاز کنم یا تو؟ فاذوسفان گفت: من آغاز می کنم. بنابراین عبدالله برای مبارزه ایستاد و فاذوسفان نیزه ی خود را به زین اسب او فرو برد و زین و بند را از پشت اسب، به یک جا برکند و لیکن عبدالله ماهرانه بر اسب ایستاد و به چابکی بر پشت اسب بی زین، قرار گرفت و خواست که با فادوسفان نبرد نماید؛ فاذوسفان به او گفت: من دلیری و مردانگی تو را آزمودم و دوست ندارم با تو جنگ کنم پس به نزد لشکریانت برگرد تا با تو صلح کنیم و اصفهان را به تو بسپریم. (یاقوت الحموی، بی تا، ص 169-170)
به این ترتیب شهر با عظمت اصفهان به تصرف عربها درآمد و بنا شد هر که از مردم اصفهان بخواهد در اصفهان بماند و اموال خود را مالک باشد جزیه دهد و هر کسی به دادن جزیه حاضر نشد سرزمین خود را ترک نماید. به جز سی نفر از اهالی اصفهان که راهی کرمان شدند، بقیه ی مردم به پرداخت جزیه تن در دادند و در اصفهان ماندند و شرایط مصالحه و تسلیم اصفهان بین طرفین مقرر گردید. اصفهان در سال 19 و یا 21 هجری به دست عربها فتح گردید، البته برخی از مورخان آورده اند که پس از عقد قرارداد صلح، دیری نگذشت که مردم اصفهان سر به شورش برداشتند و فرمانده عرب را به قتل رسانیدند و چون این خبر به عمر رسید خلیفه، ابوموسی اشعری را به قصد تسخیر مجدد اصفهان مامور نمود. ابوموسی اشعری در راس لشکری مجدداً اصفهان را فتح نمود و این فتح را به سال 23 هجری نگاشته اند که از آن زمان به بعد اصفهان برای مدت سه قرن تحت سلطه و نفوذ خلفای اسلامی واقع شد و جزئی از امپراطوری اسلام گردید.(طبری، 1357، هـ، 3/ 223-224)
در دوره ی خلفای راشدین و بنی امیه اصفهان از لحاظ اداره ی امور زیر نظر حاکمان عراق بود و آنها معمولاً حاکم اصفهان را تعیین می کردند. بعد از زوال دولت امویان در سال 132 هجری و به هنگام خلافت ابوجعفر منصور (م 158 هـ) اصفهان از نو رو به آبادانی نسبی نهاد و به دنبال آن بسیاری از توانگران عرب به این شهر روی آوردند و در آنجا ساکن شدند. منصور در سال 152 هجری قصر و مسجد جامعی در آنجا بنا نهاد و نیز بارویی به دور آن کشید و شهر گسترش یافت که در عراق و خراسان آن روزگار، بزرگ تر از آن وجود نداشت. (سعیدی، 1379 هـ، 9/170)
پس بطور کلی سقوط ایران و از آن جمله اصفهان و تصرف آن توسط اعراب را می توان در نتیجه ی علل زیر برشمرد:
1- جنگهای پی در پی میان ایران و امپراطوری روم که باعث ضعف هر دو کشور و تحلیل قوای آنها شد، و هر دو دولت بزرگ دنیای آن روز را خسته و فرسوده کرد، قتل عام ها و چپاولهای سرزمینهای دو کشور، هر دو طرف را به نهایت خستگی افکند.
2- انحطاط دینی و اخلاقی روحانیون زردتشت که اکثر آنها از تعالیم حقیقی زردتشت بی خبر ولی پیوسته از حمایت پادشاهان ساسانی برخوردار و بر همه چیز مردم مسلط بودند و با تعصب بیش از حد خویش مردم را تحت فشار گذاشته و کار مذهب را منحصر به اجرای تشریفات و آداب خسته کننده نموده بودند به حدی که بسیاری از مردم ایران از مذهب زردتشت گریزان شده و مشتاقانه در جستجوی دین حقیقی بودند.
3- بی کفایتی چند تن از آخرین پادشاهان سلسله ی ساسانی و تباهی و فساد دربار و عیاشی آنها مانند خسرو پرویز که تجملات درباری او از حد گذشت چنانکه جلال و شکوه بارگاه او نه سابقه ای داشت و نه بعدها نظیری در ایران پیدا کرد.
برخی از مورخان عده ی زنان حرمسرای او را مجموعاً دوازده هزار تن نگاشته اند. وجود چنین حرمسرای بزرگ و مخارج هنگفت دربار و هزینه ی لشگر کشی های متمادی، از ظلم و ستم بی نهایت او بر مردم ایران حکایت می کند.
4- رواج حیله و نیرنگ و برادر کشی، و در نتیجه ناپایداری و آشفتگی بسیار در دربارهای حکومتی ایران؛ به صورتی که در ظرف پنج سال یعنی از 628 تا 632 میلادی و از زمان پادشاهی شیرویه تا بر تخت نشستن یزدگرد سوم، دوازده نفر یکی پس از دیگری تخت سلطنت را اشغال کردند.
5- وجود اختلاف شدید طبقاتی میان مردم ایران در قبل ازا سلام، به گونه ای که تمام مزایا در اختیار طبقات ممتاز جامعه قرار داشت وکار و فعالیت، سهم طبقه ی کارگر و کشاورز بود.
6- عامل دیگری که این فتح و غلبه را برای تازیان آسان نمود سادگی مذهب اسلام و سهولت عمل کردن به دستورات آن و استوار بودن پایه های این دین بر آزادی و عدم تبعیض و سعادت فرد واجتماع بود.
ذکر این نکته نیز لازم است که در مناطق تحت تصرف تازیان، مردم ایران یک مرتبه به اسلام نگرویدند زیرا قبول اسلام امری اجباری نبود و مردم مختار بودند که بر مذهب خود باقی بمانند و جزیه دهند و یا اینکه اسلام را اختیار نمایند. پس بتدریج مردم، مسلمان شدند بطوری که تا قرن چهارم هجری می بینیم در بعضی از شهرهای ایران، آتشکده ها کماکان بر پا بود و پیروان مزد یسنا مطابق آیین خویش رفتار می کردند. (صفا ، 1376 هـ ، ص 52-56)
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 91 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 115 |
مقدمه
آن جا که پدیده معلولیت در دهه های اخیر مورد توجه بیشتری قرار گرفته است مسائل جانبی آن از جمله نحوه نگرش و برخورد خانواده های دارای چنین فرزندانی نیز محل اعتنا واقع شده است و رابطه کلی خانواده اعم از رابطه پدر و مادر و ارتباط هر کدام از آنها با سایر فرزندان و نهایتاً رابطه والدین و فرزندان سالم با فرزندان معلول از تحمل بار عاطفی ساکنین رنج می برند. متقضی است که مسائل خانوادگی کودکان معلول ذهنی و جسمی مورد بحث قرار گیرد. و راه حل های احتمالی آن شاید دریچهای به سوی پیشگیری و سپس یاری به فعلیت رساندن تواناییهای اینگونه کودکان باشد هر چند تربیت کودک سالم برای والدین لذت بخش است ولی با وجود این نیاز به صبر و تحمل مشکلات و کسب آگاهیها و تواناییهای لازم می باشد بنابراین می توان گفت به سهولت دریافت که تربیت و پرورش کودکان معلول و عقب مانده ذهنی که همراه با حزن و اندوه والدین و رقت به حال کودک است تا چه اندازه نیازمند تأمین شرایط و مقدمات ذهنی و عملی است داشتن کودک معلول می تواند مسائل گوناگونی را برای والدین به همراه داشته باشد ایجاد تشدید اختلافات زناشویی تحمل بار سنگین اقتصادی، تحمل صحبتهای دیگران در رابطه با فرزندان معلول و واکنشهای اضطرابی احساس شرمساری و خجالت، افکار گوشه گیری و انزوا و افسردگی می تواند از تظاهرات داشتن اینگونه کودکان در خانواده باشد و یادآوری این نکته ضروری است که بیشتر این حالات متوجه مادر کودک است.
زیرا بعد از نه ماه انتظار پشت سرگذاشتن مشکلات روحی و جسمی دوران بارداری و نیز آرزوها و رویاهایی که برای تعلیم و تربیت فرزند خویش در دل دارد نمی تواند به راحتی مسأله معلولیت فرزندانش را بپذیرد.
مجموع این مشکلات را راهنمایی و مساعدت و کامل و همه جانبه خانواده این کودکان را به موازات حمایت از خود و خود آنها اقتضا می کند و مهم نه فقط به دلیل تأثیر مستقیم بر روی کودک معلول بلکه به علت جلوگیری از تأثیر متقابل معلولیت و عقب ماندگی ذهنی کودک در روی والدین است که گاه آنها را تا مراحل حاد افسردگی پیش می برد.
«فاربر» یکی از نخستین پژوهشگرانی که انواع فشارهای عصبی ایجاد شده در خانواده ناشی از پی بردن به به معلولیت کودک را مورد بررسی قرار می دهد. یکی از رایج ترین این فشارها «واکنش اندوه» است این واکنش نشانه مرگ کودک طبیعی است به عبارت دیگر داشتن کودک معلول نشانه از دست دادن یک کودک طبیعی است آگاهی از اینکه کودک با مشکل متولد شده است و این مشکل ادامه خواهد داشت فرایندی از اندوهرا موجب می شود که شبیه اندوهی است که اعضای خانواده کودک در حال فوت با آن روبرو است.
«فاربر» اشاره می کند که وجود کودک معلول اغلب موجب اختلال در رشد و تعالی خانواده نیز می شود او ویژگی بحرانی را که خانواده به واسطه داشتن کودک معلول با آن روبرو است مانند یک توقف در چرخه زندگی خانوادگی تعریف می کند که بر اثر آن.
الف – رشد و تکامل خانواده کند می شد.
ب – هماهنگی میان وظایف اعضای خانواده مختل می شود در حالی که شرایط عادی این هماهنگی موجب رشد و تکامل خانواده می شود (ملک پور – 1379).
توجه به مسائل فوق مشاور و هدایت خانواده ها دارای اینگونه کودکان می تواند والدین را از ناراحتی فشار عاطفی رهایی بخشد و این رهایی راه را برای تفکر منطقی در ارتباط با مسائل کودک همواره می سازد. اندیشیدن برای بهبود وضع زندگی کودک و برنامه ریزی برای تعلیم و توانبخشی او و اعتقاد به اینکه با توان بخشی و آموزش می تواند در کودک معلول تغییر مثبت ایجاد کرد موجب می شود که سازگاری والدین و همکاری آنها بیشتر می شود (ملک پور – 1379).
بی شک خانواده مهمترین و اصلی ترین پرورشگاه و آموزشگاه فرد است و یکی از نهادهای آموزش و پرورش جامعه محسوب می شود از این توجه به آموزش مادران و پدران و ارتقاء سطح آگاهی های والدین به عنوان یک راه در پیشگیری از اهمیت خاصی برخوردار است.
بیان مسأله
جریان تربیت کودک برای والدین لذت آور است و این در حالی است که این جریان با مشتقات و ناراحتی هایی فراوان همراه است حتی در مورد والدینی که دارای کودکان باهوش و سالمی هستند نیز شکیبایی و خلوص و حسن تفاهم زیادی لازم است.
در مورد خانوادهای که دارای فرزند مشکل دار و با نیازهای ویژه چه از نظر ذهنی و یا از نظر جسمی و رشدی می باشد موقعیت پیچیده تر و مشکل تر است.
عقب ماندگی کودک، کندی رشد، نیاز به اسکان ویژهای برای مراقبت از او، آموزش و تعدیلی که والدین باید در انتظارات خود برای آیندهای ایجاد کنند همگی موجب واردآمدن فشار روی والدین شده و احتمالاً آرامش خانوادگی را بر هم خواهد زد علاوه بر این فشار رابطه کودک و والدین در اثر جدایی کودک از افراد هم سن و سال و مراقبت درازمدت ممکن است خدشه دار گردد. در بعضی از موارد کودک از نظر عاطفی و اقتصادی برای تمام عمر وابسته به خانواده باقی می مانند بنابراین ملاحظه می گردد که رابطه بین کودک معلول و خانواده و نه تنها پیچیده تر از رابطه میان کودک عادی و خانواده او نیست بلکه سخت نیز می باشد چه بسا که تأثیر معلولیت فرزند بر روی والدین آنها را تا مراحل افسردگی پیش می برد . بنابراین بررسی میزان افسردگی در این والدین و پیدا کردن راه حلهای احتمالی برای پیشگیری از این عارضه روانی حائز اهمیت می باشد.
مشاوره و راهنمایی صحیح والدین کودک استثنایی نه تنها می تواندموجب اعتماد به نفس و اطمینان خاطر اولیا را فراهم نماید. بلکه در چگونگی برقراری یک رابطه مفید و مؤثر با فرزند خود نیز مؤثر واقع می گردد.
موضوع پژوهش
مقایسه افسردگی مادران کودکان ناتوان ذهنی آموزش پذیر و مادران کودکان معلول جسمی – حرکتی.
هدف پژوهش
بررسی تأثیر وجود کودک معلول جسمی حرکتی و ناتوان ذهنی بر افسردگی و خلق مادران
اهمیت موضوع پژوهش
با توجه به این نکته افسردگی به وسایل محیطی شیوع بیشتری دارد توجه به والدین دارای اینگونه کودکان و کمک به آنها در صورت شناخت مشکلاتی که این والدین با آن روبرو است و پی بردن به وضعیت روحی و عاطفی خانواده این کودکان می تواند راههایی را برای همکاری و مساعدت با آن باز نماید و راهگشای بحث و بررسی در زمینه های مربوط با اختلالات عاطفی و وجود در خانواده باشد و همچنین در طی این پژوهش پاسخ پژوهش کسب می گردد.
متغیرهای موجود در پژوهش
متغیر مستقل: در دو سطح مورد بررسی قرار می گیرد.
متغیر وابسته به میزان افسردگی که با توجه به نمرات آزمون افسردگی (بک) سنجیده می شود.
متغیر کنترل: جنس، مادرانی که کودکان عقب مانده ذهنی و مادران که کودکان معلول جسمی و حرکتی آنها پسر دامنه سن تقویمی آنها بین 7 تا 15 ساله است.
تعریف اصطلاحات
کودک ناتوان ذهنی آموزش پذیر کودکی است که در مدارس مدارس عقب ماندگی ذهنی تحصیل می کند و به وسیله سازمان آموزش و پرورش استثنایی تشخیص داده می شود.
کودک معلول جسمی و حرکتی:
به فردی اطلاق می شود که در اثر نقص یا مشکلات جسمی دچار مشکل حرکتی نیازمند ارائه خدمات و امکانات آموزشی ویژهای در آموزشگاههای عادی و یا استثنایی باشد (فصلنامه تعلیم و تربیت استثنایی 1380) .
افسردگی
احساس بیمارگونه غم و اندوه همراه با درجاتی از رکود کنشها
خانواده کم جمعیت
خانوادهای که دارای یک یا دو فرزند باشد.
فرضیه پژوهش
1. میزا افسردگی در مادران کودکان عقب مانده ذهنی با مادران کودکان معلول جسمی و حرکتی تفاوت دارد.
بخش اول – معلول ذهنی
مروری بر تاریخچه مطالعات و تحقیقات مربوط به عقب ماندگی
عقب ماندگی ذهنی ون یا به اصطلاح بهتر «نارسایی رشد هوشی» موضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته است که از نظر فعالیتهای ذهنی درحد طبیعی نبودهاند اصطلاح بیگانه یا خارجی که به فرانسه "آلینه" و به انگلیسی "الین" گفته می شود برای مجانین و "آلینیست" برای روانپزشکان و پزشکان معالج این بیماران از قدیم الایام بکار رفته و این کلمات از "آلینوس" کلمه یونانی مشتق شده است چون عقب مانده ها را مانند مجانین بیگانه از عالم خارج و اجتماع می دانستند اگر چه بعدها متوجه شدند که این بیماران بعلل ضایعات مغزی تماسشان با عالم خارج تغییر کرده است در قوانین اسپارتها کشتن و از بین بردن افراد عقب مانده را مجاز می دانستند ولی برعکس در بعضی از مذاهب آسیایی مانند مذهب کمفوسیوس در چین که پیروان این دین عقیده دارند آنچه را که به خود نمی پسندی به دیگران روا مدار. و زرتشت در ایران مردم را تشویق می کردند که با عقب مانده های ذهنی رفتاری انسانی داشته باشند و به آنها کمک کنند در دین ما اسلام نیز با آیات و روایات و احکام زیادی روبرو می شویم که توصیه می کند با معلولان از هر طیف و طبقه بای به ملاطفت و احترام و مهربانی برخورد کنیم و حقوق آنها را رعایت کنیم (میلانی فر – 1381)
تاریخچه آموزش و پرورش معلولین ذهنی از حدود سال 1800 میلادی آغاز می شود در این میان برخلاف انتظار همگان پرچمداران عمده چنین نهضتی به طور عمده پزشکان بودهاند افرادی همچون ایتارد، سگوین، مونته سوری و دکر ولی همه حرفه پزشکی داشتهاند.
در اواخر قرن هیجدهم روشهای آموزش و پرورش ویژه به طور موفقیت آمیزی برای ناشنوایان به کار برده می شد تقریباً در همین زمان بود که در آن مارک ایتارد فیلسوف و پزشک فرانسوی که در یک مؤسسه مربوط به ناشنوایان کار می کرد اظهار نمود که روشهای تربیتی مشابه ناشنوایان ممکن است در آموزش و پرورش افراد دارای نقص ذهنی منشأ اثر باشد ولی از فلسفه اصالت حواس و همچنین از عقیده بعد از انقلاب فرانسه که می گوید انسان دارای امکانات نامحدود است و محیط آموزش و پرورش عامل تعیین کننده رشد ذهنی است الهام گرفته بود.
در سال 1799 دو شکارچی در جنگلهای آویرون فرانسه به کودکی تقریباً دوازده ساله برخوردند که به تنهایی و همانند وحشیها در جنگل زندگی می کرد آنها او را شکار کردند به پایتخت بردند در آنجا ایتاردلنام وی را «ویکتوریا» گذاشت و تلاش وسیع را برای آموزش وی آغاز کرد سرانجام پس از پنج سال این تلاشها به شکست انجامید اما نقطه آغازی درخشان در امر آموزش کودکان عقب مانده ذهنی تلفی
می شود زیرا به تشخیص پتیل که یکی دیگر از پرچمداران اصلاحگرای قرون 19 – 18 به شمار می رود «ویکتوریا» عقب ماندگی ذهنی داشته است.
ادراردسگوین نیز از جمله کسانی است که سهمی مهم در پیشبرد آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی داشته است وی در سال 1846 کتابی تحت عنوان درمان خلاق، بهداشت و آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنیمنتشر کرد او آزمونی را طراحی کرد که هنوز برای کودکان عقب مانده ذهنی مورد استفاده قرار می گیرد دکتر ماریا مونته سوری نیز یکی دیگر از علاقمندانی بود که با ارائه روش آموزشی جدیدی از حدود 1897 به بعد پرچمدار اصلاحگرای روشهای آموزشی و پرورشی این کودکان شد.
مونته سوری روش آموزشی خود را مبتنی بر مراکز رغبت طرح ریزی کرده بود به همین علت این روش در نظام پیش دبستانی عادی کارآیی بسیار زیادی را از خود نشان می دهد دکتر دکرولی نیز هنگام فعالیت در بروکسل متوجه کودکان عقب مانده ذهنی شد و چاره آنان را در آموزش خلاصه کرد دکرولی نیز همانند مونته سوری نظام آموزشی خود را مبتنی بر مذاکر رغبت کودکان طراحی کرده بود با این تفاوت که فضای آموزشی دکرولی یک فضای طبیعی بود اما مونته سوری به دلیل تأکید خاص بر کاربرد ابزارهای کمک آموزشی خاص به ناچار این فضا را به صورتی تصنعی شکل داد خانم دکودر یکی از شاگردان دکتر دکرولی نظام آموزشی جدیدی بر مبنای اصول خاصی ایجاد کرد که عبارتند از: یادگیری در شرایط طبیعی و مبتنی بر عمل تربیت حواس، انفرادی کردن پس و چنبه کاربردی داشتن مواد ارائه شده به کودکان عقب مانده ذهنی به هر حال نظام دکور نیز بر پرورش حواس تأکید ویژه دارد. انیسکیت در دهه 1920 بر تعدیل کیفیت برنامه تحصیلی دوره ابتدایی از راه همخوانی کردن محتوای مواد درسی با سطح تحول ذهنی کودکان عقب مانده ذهنی تأکید دارد ریچارد هانگرد فورد در حدود دهه چهارم قرن بیستم بر ضرورت حرفه آموزش کودکان عقب مانده ذهنی و مسائل حاشیهای آن تأکید می ورزد (مهدی زاده، 1379).
آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی فارغ از روند کل خود در هر کشور دارای تاریخچه خاص خویش است که در این زمینه اطلاعات موجود درباره آموزش و پرورش اینگونه کودکان در کشور ما اندک و ناکافی است.
عقب ماندگی ذهنی
عقب ماندگی ذهنی یک وضعیت و حالت خاص ذهنی است که در اثر شرایط مختلف قبل از تولد و هنگام تولد و یا پس از تولد کودک پدید می آید عقب ماندگی ذهنی می تواند در اثر مرض، عفونت و ویروس به وجود آید اما قابل سرایت به دیگری نیست مانند دست پایانی است که به خوبی کار نمی کند. (افروز، 1379).
باید اذعان کرد که تعریف دقیق و روشن عقب ماندگی ذهنی چندان ساده
نمی باشد زیرا که عقب ماندگی ذهنی با یک شرایط یکسان و به یک میزان و یا علل مشابه و آثار همانند در همه افراد عقب مانده ذهنی مشاهده نمی شود عقب ماندگی ذهنی یک پدیده تک بعدی و یا بسط نمی باشد بلکه یک شرایط مرکب و پیچیده ذهنی است به همین جهت بسیاری از متخصصین امور تربیتی با روانشناسی روانپزشکی و پزشکی علاقمند به بررسی ابعاد مختلف عقب ماندگی ذهنی از دیدگاه تخصصی خود
می باشند. بدیهی است که پزشکان در تعریف عقب ماندگی ذهنی عمدتاً توجه خاصی به ضایعات مغزی روانشناسان بیشتر به چگونگی رفتار در این افراد توجه می نمایند. (افروز، 80).
به طور کلی از تمام تعریف این طور معلوم می شود که عقب مانده های ذهنی افرادی از جامعه هستند که از نظر فعالیتهای ذهنی نسبت به همسالان خود نارسایی داشته و بایستی از توانایی یادگیری، همسازی با محیط ، بهره برداری از تجربیات درک مفاهیم، قضاوت و استدلال صحیح به درجات مختلف محرومند و نارسایی فعالیتهای ذهنی آنها از بدو تولد و یا مراحل اولیه کودکی وجود دارد (میلانی – 81).
سازمان بهداشت جهانی (W.M.O) عقب ماندگی ذهنی را چنین تعریف می کند. عقب ماندگی ذهنی عبارت است از رشد ناقص یا متوقف شده ذهنی که شامل عقب ماندگی هوشی بود و به درجهای است که منجر به درمان طبی یا سایر مراقبتهای و تعلیمات مخصوص بیمار است (داورمنش – 1379).
بالاخره آخرین تعریف که وسیعترین و جامعترین تعریف نیز می باشد از طرف انجمن آمریکایی عقب ماندگی ذهنی (A.A.M.D) ارائه شده است به شرح زیر
می باشد.
عقب ماندگی ذهنی به کنش هوش کلی اطلاق می شود که به طور معنی داری پایین تر از میانگین است و همراه را اختلالات همزمان در رفتار انطباقی است و یا به آن منجر می شود و در طی دوره رشد آشکار می شود. کنش هوشی پایین تر از میانگین آن است که نتیجه آزمون هوشی از میانگین دادی آن به اندازه در انحراف معیار پایین تر باشد رفتار انطباقی عبارت است از درجه رسیدن فرد به معیارهای مناسب و منظور از دوره رشد حد فاصل تولد تا 18 سالگی می باشد. (کدیور، 1378).
عواملی که باعث توجه همه کشورها و طبقات مختلف را به طرف افراد مبتلا به نارسایی عقلی معطوف داشته عبارتند از:
1- کثرت تعداد کودکان عقب مانده ذهنی:
تقریباً طبق آمارهای مختلف بین 5/1 تا 2% جمعیت کشورها را کودکان باهوشی کمتر از هفتاد یعنی افراد عقب مانده تشکیل می دهند که احتیاج به تعلیم و تربیت به خصوص در مدارس ویژه دارند.
2- پیشرفت پزشکی
ترقیات روزافزون علوم پزشکی جراحی اعصاب و مغز و علوم ژنتیک علاوه بر پیدایش علل عقب ماندگیها تدریجاً و تا اندازهای باعث تخفیف و کاهش بهبود نسبی و حتی پیشگیری از ابتلا به این ناراحتیهای وخیم شده است نکته قابل ذکر اینکه پیدایش راههای پیشگیری، درمانی ، جلوگیی از مرگ و میر این افراد و ایجاد مراکز تحقیقی آموزشی تربیتی و درمان باعث شده که اکثر خانواده ها اینگونه کودکان خود را به سازمانها یا بیمارستانها و مراکز مخصوص ببرند و همین امر باعث شدکه جامعه پزشکی پی به کثرت عقب مانده ها ببرد.
3. اهمیت موضوع از نظر اقتصادی و بهداشت روانی:
احتیاج مبرم به بیمارستانها ،پزشک، پرستار، مراکز درمانی و نگهداری و مدارس مخصوص برای تعلیم و تربیت اختصاصی همه حکایت از اهمیت مسئله اقتصادی می نماید به نظر می رسد بهترین راه جلوگیری از اتلاف سرمایه های اقتصادی و تباهی نیروهای انسانی جلوگیری از بروز عقب ماندگیهاست به همین دلیل هر روزه راه جدیدی در توسعه بهداشت روانی کودکان عقب مانده پیدا می شود (میلانی ، 1381).
علل مؤثر در عقب ماندگی ذهنی
علل عقب ماندگی ذهنی را می توان به 3 مرحله در رابطه با تولد کودک تقسیم نمود.
الف – علل قبل از تولد که شامل عوامل ژنتیکی و محیطی می باشد.
ب – عوارض هنگام تولد: که شامل عارضه های زمان تولد می باشد.
ج – علل بعد از تولد: که شامل بیماریهای مختلف، تصادفات و ضایعات مختلف عصبی و مغزی و عوامل محیطی و فرهنگی می باشد.
عوامل قبل از تولد
اختلالات ژنتیکی: گروهی از عقب ماندگیهای ذهنی در آغاز انعقاد نطفه شروع حاملگی، مشخص گردند. عوارض و مشکلات دائمی باعث ایجاد اختلالات فراوان در رشد جسمی و ذهنی کودکان می گردد کودکانی که به علت اختلالات ژنتیکی دچار عقب ماندگی می شوند دارای خصوصیات جسمی و ذهنی یکسان نمی باشد به طور مثال کودکان منگول (سندرم دان) که وجوه و خصوصیات مشترکی با هم دارند باز هم به طور یکسان نیستند. کودکانی که به علت P.K.U اختلالات متابولیکی در سوخت و ساز دوران رحمی در مبتلا به نارسایی ذهنی می شود نیز با هم با اختلالات زیادی دارند چنانچه اطفال مبتلا به P.K.U یا اختلالات متابولیکی در بدو تولد تشخیص داده شود (در حین هفته اول) با تغییر رژیم غذایی و درمانی مخصوص می توان از تأثیرات منفی شرایط قبل از تولد پیشگیری نمود بیشتر اختلالات ژنتیکی به علل وجود ژنهای مغلوب می باشد با ژنهای غالب .
عامل همخونی: در میان اقلیت ها و روستاییان و خانواده هایی که ازدواج با نزدیکان همخون همانند دخترعمو و پسرعمو و پسرعمو یا عمه زاده و دایی زاده و خاله زاده و امثال آنها متداول است درصد عقب ماندگی ذهنی بیشتر است زیرا چناکه «مندل» نیز بیان کرده است بیماریهای هیسترویک در انسانهای گذشته ظاهر نشدهاند در اثر پیوند دو همخون به احتمال قوی ظاهر و بارز می شوند و هر چه نسبت همخونی بیشتر و نزدیکتر باشد خطر بروز خصوصیات منفی و بیمارگون بیشتر است.
سیفلیس ارثی: ابتلا والدین یا یکی از آنها به بیماری سیفلیس موجب ابتلای جنین به این بیماری ارثی می شود. این بیماری برای جنین و رشد طبیعی او بسیار خطرناک است معمولاً از طریق مادر به کودک سرایت می کند علاوه بر ایجاد نارساییهای هوش در کودک ناهنجاریهای حسی و حرکتی بالاخص کوری و فلج و صرع را نیز سبب می گردد در بعضی موارد موجب سقط جنین و یا مرگ طفل در رحم می شود.
الکلیسم: اعتیاد والدین به مشروبات الکلی موجب مسمومیت شده و به وسیله ژن مسموم تولید نقص هوشی و ضعف عمومی در رشد طبیعی و ناهنجاریهای حسی و حرکتی می شود و موجب عقب ماندگی عمومی و گاه ناهنجاریهای شدید می گردد.
سرخجه و بیماریهای عفونی: چنانچه این بیماریها همراه با تب و وخامت شدید باشد در دوران بارداری مادر به ویژه ماهها اول بارداری سبب عقب ماندگی ذهنی و یادگیری نقیصه های بدنی مانند بینایی، ناشنوایی و ... می گردد.
مسمومیت ها: مسمومیتهای مادر در دوران بارداری از جمله مسمومیت به وسیله الکل یا مسمومیت به علت بیهوشی و یا وسایل شیمیایی و یا مسمومیت های غذایی و دارویی در بعضی از مواقع سبب اختلال در رشد طبیعی جنین می گردد. اگر چنانچه اینگونه مسمومیتها شدید باشد موجبات عقب ماندگی ذهنی در نفر خواهد شد.
ویژگیهای عاطفی و روانی: در بعضی از مواقع تأثیرات هیجانات شدید و ناگهانی و مستمر مادر در دوران بارداری موجب ایجاد تحولات و تغییرات و احتمالاً تحولات و تغییرات و احتمالاً اختلالاتی در غدد داخلی مادر می گردد به نحوی که در نتیجگه تأثیراتی بر روی رشد جنین می گذارد در مواردی اینگونه هیجانات دائمی و مستمر که غالباً با تشویش و اضطراب و ناراحتیهای خانوادگی و محیطی همراه است و موجب بروز اختلالاتی بر روی جنین و گاه از عوامل عقب ماندگی ذهنی می گردد.
عوامل مربوط به هنگام تولد
بسیاری از اختلالات حسی و حرکتی و هوشی کودکان حاصل شرایط نامطلوب زایمان و یا بر اثر اشتباهات پزشکی هنگام تولد می باشد ضایعات مغزی از متداولترین ضایعات زمان زایمان است زایمانهای سخت و پیچیده ، بیهوشی طولانی، خونریزی شدید داخلی، پیچیدگی ناف بر دور گردن، دشواری استنشاق، استفاده از وسایل جراحی، مشکلات تنفسی نوزاد، تولد زودرس و مشکلات دیگر باعث مختل ساختن سیستم مرکز عصبی، عقب ماندگی ذهنی و یا نقیصه ها و ضایعات دیگر
می گردد.
زایمانهای طولانی: در بعضی از مواقع به واسطه طول مدت زایمان و ایجاد شرایط نامساعد برای جنین. فشارهای غیرطبیعی بر نوزاد واردآمده و سبب اختلالات ذهنی می گردد معمولاً علل زایمانهای طولانی عبارتند از: عدم تناسب بین جمجمه کودک و لگن استخوانی مادر، حالت کم حرکتی و یا بی حرکتی رحم، بزرگی غیرعادی نوزاد، قرار گرفتن غیرعادی کودک در رحم، واکنشهای هیجانی و غیرعادی مادر که سبب جلوگیری از تولد به موقع کودک و فشار وارد بر وی می شود، پیچیدگی ناف به دور گردن نوزاد، نارسی کودک، نارسایی تنفسی و غیره ... . معمولاً در اثر زایمان طولانی سختی تولد چندبرابر شده و از همان لحظات اول نوزاد به حالت خسته و فرسوده و یا احیاناً نیمه جان به دنیا می آید. معمولاً بر اثر فشار زیاد یا طولانی ناحیه سر صدمه دیده گاه نوزاد دچار بیحالی و خفگی می شود و از نخستین مرحله تولد کودک که آغاز سازگاری فیزیولوژیکی و بیولوژیکی با محیط است از فعالیت لازم باز می ماند و هوای کافی و لازم به سلولهای او نمی رسد و همین قند موجب نقصان رشد عمومی و عقب ماندگی ذهنی کودک می گردد.
ضربه های وارد بر مغز کودک هنگام تولد:
در بعضی از مواقع ضربه های و لطمه های وارده بر مغز از جمله عوارض متداول عقب ماندگی ذهنی و اختلالات حسی و حرکتی است استفاده از وسایل فیزیکی و مکانیکی پزشکی مانند قاشک یا فورپس در بسیاری از موارد اگر با دقت لازم همراه نباشد باعث واردآمدن فشار در مغز نوزاد شده و عوارض گوناگونی از جمله نارسایی ذهنی و اختلالات حسی – حرکتی را سبب می شود گاهی وارد شدن اینگونه ضربه ها به مغز نفرات باعث فلچ یا لمس شدن بعضی از اعضاء و یا طفل
می گردد.
عوامل عقب ماندگی ذهنی بعد از تولد
عوامل فراوانی موجب نارسایی و عقب ماندگی ذهنی کودک بعد از تولد می گردن میزان و درجه عقب ماندگی معمولاً گسستگی به عوامل چون نوع و شدت بیماری و سن کودک خواهد داشت از جمله عوامل مهم بعد از تولد که در بروز عقب ماندگی ذهنی مؤثرند عبارتند از:
انواع مننژیت: این بیماری مخصوص در هفته ها و ماههای اول تولد اثری نامطلوب بر روی کودک دارند و اگر با تب شدید همراه باشد منجر به حالت اغما شود احتمال تأثیر بر رشد هوشی کودک و در نتیجه عقب ماندگی ذهنی نیز بیشتر
می شود.
مسمویتها: در بعضی از موارد مسمویتهای غذایی و دارویی در کودک به ویژه در دوران شیرخوارگی و خردسال سبب ضایعات در سیستم عصبی و مغزی و در نتیجه عقب ماندگی ذهنی می گردد.
ضربه های وارد ه بر مغز کودک: در بسیاری مواد ضربه های وارده بر مغز کودک مخصوصاً در سنین اولیه که هنوز جمجمه کودک محکم و استخوانی نشده و هر ضربه یا فشاری به سهولت بر مغز او اثر میگذارد سبب ایجاد ضایعات مغزی و یا اختلالات حسی و حرکتی می شود مراقبت از کودک در این شرایط از اهمیت بسزایی برخوردار است.
اختلالات غدد داخلی کودک: در بعضی از موارد به علت اختلالات غدد داخلی به ویژه غده های هیپوفیز و تیروئید نارسایی هایی در سوخت وساز بدن کودک فراهم می شود که از جمله مانع رشد طبیعی دستگاه مغز و اعصاب کودک می گردد و این نقص در غدد و متابولیسم بدن تولید ناهنجاری می نماید که موجب اختلالات ذهنی و حسی می گردد.
کمبود غذا و سوء تغذیه: سوء تغذیه و فقدان یا نارسایی بعضی از مواد غذایی لازم برای رشد طبیعی کودک موجب اختلال در رشد عمومی و بعضاً توانی عصبی و ناهنجاری روانی گشته و عقب ماندگی ذهنی را سبب می گردد به طوری که بسیاری از کودکان و نوجوانان که از تغذیه لازم برخوردار نبودهاند تا حدود 3 سال نسبت به دیگر همسالان خود عقب ماندگی ذهنی داشتهاند که جبران آن در سنین بالاتر به سختی انجام پذیر است.
خستگی های جسمی و روانی: در بسیاری از موارد فرسودگیهای شدید موجب ضعف و مسمومیت تدریجی بدن شده و به دستگاه مغز و اعصاب کودک اثری نامطلوب می گذارد کودک را از رشد طبیعی تن و روان باز می دارد خستگیهای بدنی کودک که بر اثر سوء تغذیه و عدم خواب کافی یا ابتلا به بیماری و ضعف عمومی حاصل می شود و همچنین خستگیهای ذهنی و روانی که به علت تعارض و کشمکشهای شدید طولانی عاطفی و اضطراب و هیجانات منفی عارض می گردد موجب افسردگی و اختلالات کندی ذهن می گردد.
عوامل فرهنگی و تربیتی و عقب ماندگی ذهنی
عدم امکان ارائه تسهیلات و برنامه های آموزشی و پرورشی که معمولاً بر اثر فقر فرهنگی و محیطی و اقتصادی و اجتماعی می باشد. از جمله عواملی است که در عقب ماندگی کودک مؤثر است در ای حالت عقب ماندگی کودک را عقب ماندگی فرهنگی خواهیم خواند. زیرا این نوع عقب ماندگی بیشتر بعلت فقر فرهنگی و ضعف انگیزه های ضروری کودک است چرا که فقر محیطی و عوامل نامساعد تربیتی به تدریج رشد ذهنی کودک را دچار رکود و رخوت نموده و انگیزه های طبیعی و رخوتهای او را سرکوب می کند. (افروز، 1380)
طبقه بندی کودکان عقب مانده ذهنی
این افراد را بنابر ملاکها و ضوابط مختلفی تقسیم بندی کردهاند که عبارتند از:
الف – گروه عقب مانده های عمیق یا افرادی که بهره هوشی تا 25 دارند.
ب – گروه عقب مانده های شدید یا افرادی که بهره هوشی بین 26 تا 50 دارند.
ج – گروه عقب مانده های متوسط با بهره هوشی بین 51 تا 70 دارند.
د - گروههای عادی ضعیف با بهره هوشی بین 71 تا 80 دارند.
ه – گروه عادی ضعیف با بهره هوشی بین 81 تا 90 دارند.
الف – عقب ماندگیهای ارثی که وراثت عامل اصلی عقب ماندگی تلقی می شده و تقریباً 40% تا 30% عقب مانده ها را تشکیل می داد. که از این مقدار به علت تعمیم بهداشت کاشته شده است.
ب – عقب ماندگیهای ثانوی یا محیطی: بیماریهای مغزی در اثر عفونت و ضربه در ایجاد آن مؤثر بوده است.
بدیهی است که درمان تربیت آموزش و پرورش مبتلایان به نارساییهای هوشی بر تشخیص و نیازمندیهای فردی آنان بستگی دارد اجرای برنامه های آموزشی و تربیتی مخصوص به این افراد فرصت می دهد تا به تناسب وضع و حال خود پیشرفت کرد. برای زندگی نسبتاً مستقلی آماده شوند به همین لحاظ عقب مانده ها را از نظر درمانی، تربیتی و آموزش به دو گروه بزرگ تقسیم کردهاند.
الف – عقب مانده های هوشی درمان ناپذیر یا افراد پناهگاهی که بیشتر به علل ارثی مادرزادی مبتلا به ناهنجاریهای متعدد شدهاند بهره هوشی این افراد از 25 تجاوز نمی کند اکثراً علاوه بر نارسایی عمیق هوشی نارسایی حسی، حرکتی و نقایص عضوی نیز دارند. این افراد شانس بهبودی نداشت و اکثر خانواده ها قادر به نگهداری این دسته از عقب مانده ها نیستند و در آسایشگاهها نگهداری می شوند.
ب – عقب مانده های هوشی درمان پذیره این دسته خود به دو دسته دیگر تقسیم می شوند:
1. گروه آموزش پذیر 2. گروه تربیت پذیر
گروه آموزش پذیر
ضریب هوشی این افراد از 51 بالاست از نظر دانستن لغات ضعیف و مفاهیم را خوب درک نمی کنند و تمرکز و دقت در آنها محدود است. از لحاظ عاطفی واکنشهای لازم را به دست نمی آورند در مورد آموزش اگر برنامه های مناسب به اجرا گذاشته شود غالباً می توانند تحصیلات ابتدایی را تا حدود 5 – 4 به کندی و به تأخیر فراگیرند اگر ضریب هوشی آنها بالاتر از 70 باشد قدرت یادگیری آنها بیشتر شود. حتی می توانند تحصیلات ابتدایی را تمام کنند
گروه تربیت پذیر
این گروه بهره هوشیشان بین 26 تا 50 و چون تواناییهای عقلی آنها از یک کودک هفت ساله تجاوز نمی کند بنابراین از نظر آموزش در سطح پایین تری قرار گرفته و امکانات آنها محدود تر است هدف بیشتر این است که طفل بتواند مواظب خود باشد و از احتیاجات اولیه خود مانند غذا خوردن، لباس پوشیدن، شانه زدن سر و شتشو را رفع نماند. (میلانی فر – 1381).
بعد از آشنایی با چگونگی طبقه بندی عقب ماندگی ذهنی چون ملاک و مدنظر شناخت بیشتر و بهتر خصوصیات کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر می باشد لذا خلاصهای از صفات و ویژگیهای عقب ماندگان آموزش پذیر شرح داده می شود.
ویژگیهای کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر
این گروه نمره هوشی 50 تا 75 دارند فراوانی تقریبی آنها بین 2 تا 13 نفر در 100 نفر می باشد و حدود سن عقلی آنها نیز 8 تا 12 سال است از نظر ظاهری این کودکان معمولاً طبیعی به نظر می رسد در زمینه ارتباط کلامی ممکن است خزانه لغات خوبی داشته باشد ولی وقتی از آنها خواسته می شود که با مسائل انتزاعی سر و کار داشته باشند خواندن و ریاضی را بیاموزد عقب ماندگی آنها مشخص می شود. (کدیور، 1378)
این کودکان در هر حال آموزش پذیر بوده و قادر به فراگیری حداقلی از اطلاعات عمومی و درسهای رسمی کلاس از قبیل خواندن و نوشتن و حساب کردن و مهارتهای مناسب حرفهای و شغلی بود. و می توانند در اداره زندگی خود از تحصیل خویش بهره ببرند در طول تمام سالهای تحصیلی حداکثر کلاسهای سوم، چهارم و پنجم ابتدایی پیشرفت داشته باشند لذا اصلاح آموزش پذیر به حداقل آموزش پذیری در زمینه های درسی، مهارتهای اجتماعی و شغلی اطلاق می گردد بیشتر عقب ماندگان ذهنی آموزش پذیر در غالب زمینه های رشد در حد عادی و یا در رمز عادی می باشند و تفاوت اصلی آنها با دیگران در رشد ذهنی می باشد خیلی به ندرت آن دسته از عقب ماندگیهای ذهنی که همراه با علائم جسمانی و کلینیکی باشد مانند هیدروسفال منگولها ، میکروسفال در میان عقب ماندگان آموزش پذیر یافت می شود (افروز، غلامعلی ، 80)
وضعیت تحول اجتماعی در کودکان آموزش پذیر بسیار بهتر از گروههای دیگر عقب ماندگان ذهنی می باشد به دلیل توانایی این دسته از کودکان در تکلم که یکی از ابتدایی ترین و اصلی ترین ابزار برقراری روابط اجتماعی است و نیز به دلیل توانایی ذهنی بالاتر که منجر به درک بهتر اصول حاکم بر روابط اجتماعی می شود و
می تواند به کودکان آموزش پذیر توانایی بالایی در ایجاد حفظ و تداوم روابط اجتماعی بدهد و همچنین به دلیل اینکه این کودکان در محیط آموزشگاه و در متن و بطن جامعه بیش از پیش در ارتباط با دیگران واقع می شوند می توانند قوانین اجتماعی و اخلاقی و عرفی را درک نموده و به آن عمل کنند.
اما باید توجه داشت که این درک، درکی سطحی است نه یک درک عمیق و اصولی، ایشان توانایی کسب مهارتهای ساده شغلی و حرفهای را دارا بود و در نتیجه در صورتی که تحت آموزشهای حرفهای قرار می گیرند می توانند از نظر اقتصادی نیز مفید و مثمر ثمر باشند کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر با همه شرایط بالا و علی رغم اینکه در یک شرایط اجتماعی مناسب می توانند عنصری مفید برای جامعه واقع شوند در جواجتماعی نامناسب چنانچه در بند گروههای ضد اجتماعی گرفتار آیند به دلیل ضعف قوه تشخیص و قضاوت و استدلال می توانند به افرادی بزهکار و ضداجتماع مبدل گردند. (ماهر، فرهاد ، 1381).
اهداف کلاسهای کودکان عقب مانده آموزش پذیر
فهرست کردن هدفهای آموزش ویژه برای عقب ماندگان ذهنی شاید مفیدترین راه ممکن برای توصیف این کلاسها باشد ساموئل کرک و او. جانسون هدفهای برنامه برای کودکان عقب مانده آموزش پذیر را اینطور فهرست می کنند.